« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس
« مظهر مهابت و محبتمعرفت فاطمی و درک لیله القدر »

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

نوشته شده توسطكبري جعفري 12ام بهمن, 1398

این خاطرات من است

در آن شهر غریب چه هیجانی داشتیم ، گویاهمه منتظر بزرگـــــترین و سرنوشت ساز ترین حادثه زندگی خود بودیم و بواقع نیز چنین بود حتی در آن شهر که همه سنی مذهب بودند ولی همه ما نگران سرنوشتش بودیم فکر میکردیم چه خواهد شد ؟ دو بار اجازه فرود به هواپیمــــایش نخواهند داد ؟ هواپیمایش را در آسمان منفجر خواهند کرد ؟ بعد از فرود ترورش خواهند نمود …. هزار فکر ممکن و نا ممکن از مغز مان خطـــور میکرد .

اول صبح اداره را تعطیل کردیم ، بخانه ما رفتیم که تلوزیون مان رنگی بود تا بهتر تماشا بکنیم آخر قرار بود تلوزیون مراسم استقبال را مستقیم پخش بکند . شش نفر بودیم سه نفر از دوستانمان سنـــی مذهب و دونفر ما بودیم و یک همکار دختر داشتیم از فیلیپین که الان در کانادا است و کاتولیک مذهب بود و خیلی انسان مودب و والا مقـــــام  و درستکار  ، در خانه هم مادرو خواهر ، مادر چایی را حاضر کرده بود(خدا رحمتش کند) ،همه  دور تلوزیون حلقه زدیم از شدت هیجان یکبار یادمان رفت و چایـــــی ها سرد شدند جالب اینکه آن دختر خارجی که مانند خواهر دوستــــش می داشتیم و الان نیز کمابیش ارتباطی با ایشان داریم هیجانش بیشتر از ما بود  و به هر حال برنامه شروع شد و گوشه هایی را نشان داد درســـت یادم نمانده تا کجای مراسم را آنروز مستقیم دیدیم که یکباره برنامه قطع شد ، همه ناراحت ، همه نگران ، باور بفرمایید ، تا یکساعت همه چشم ها به تلوزیون بود و فشار خون ها بالا ، انتظار بی فایده بود چایــی ها را نخورده بیرون آمدیم در خیابان قیامت  ، میگفتند عده ای از ناراحتـــــــی تلوزیون هایشان را شکسته بودند . البته لحظه ، لحظه آن مراسم را بعداً از تلوزیون دیدیم ولی آن عطش دیدن مستقیم برنامه هنوز یک جـــــــای خالی در زندگی ما محسوب میشود .

هیجانات بیشتر از آن روز شروع شد و باور بفرمایید هنوز نیز آن نگرانی  ادامه دارد و ما همیشه نگران انقلاب و دست آورد های آن هستیم چون دشمنان ، بوقلمون صفت هر لحظه به رنگی در می آیند تا در راه انقلاب سنــــگ اندازی بکنند و ما غافل از آنیم که :

 

چراغی را که ایزد بر فروزد * هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

 

در داخل هواپیما خبر نگار فرانسوی موذیانه سئوالی از رهبر نمودند تقریباً به این مضمون : شما که بعد از مدتها به ایران میروید و میدانید که میلیون ها ایرانی با نگرانی و اشتیاق فراوان منتظر ورود شما هستند ؟شما چه احساسی دارید ؟ آقا  جواب را با یک کلمه دادند  .

واین کلمه یکدنیا معنی بود ،  یعنی عمل به تکــــــــــلیف ، یعنی حرکت به خاطر خدا ، و هزاران معنی دیگر که ما از درک آن عاجـــــــزیم ، مانند این سئوال که بعد از عاشورا از حضرت زینب کردند . و ایشـــــــــان فرمودند :

 

در واقعه عاشورا من به جز زیبایی ندیدم

 

http://s32.blogfa.com/post-34.aspx

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  

تمام هـسـتی من خاک پایتان بانو / و جان عالم هـسـتی فدایتان بانو
کـویـر جسم زمین پر شکوفه می‌گردد / که مـی‌وزد نـفـس د‌ل‌گـشـایـتان بانو
هـزار مرتبه گفـتم و باز می‌گویم /تـمـام هـستی من خاک پایتان بانو
میلاد نور مبارک

1395/11/16 @ 09:34
نظر از:  

فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنت‏ سپرد، کنگره‏ های قصر استکبار را فروریخت. دهه فجرمبارک

1395/11/16 @ 09:35
نظر از: عابدی [عضو] 

با سلام و خدا قوت
سپاس از وبلاگ خوبتون
ممنون میشم از وبلاگ ما در لینک زیر دیدن کنید
منتظر نظرات شما دوست عزیز هستیم
https://kowsarblog.ir/admin.php?ctrl=items&blog=2304&p=329068

1395/11/16 @ 10:51
نظر از: عابدی [عضو] 
5 stars

با سلام و خدا قوت
سپاس از وبلاگ خوبتون
ممنون میشم از وبلاگ ما در لینک زیر دیدن کنید
منتظر نظرات شما دوست عزیز هستیم
https://kowsarblog.ir/admin.php?ctrl=items&blog=2304&p=329068

1395/11/16 @ 10:54
نظر از: كوثر [عضو] 
5 stars

احسنت
زیبا بود
منتظر حضور دائمی شما هستیم

1395/11/19 @ 08:59
نظر از: رحیمی [عضو] 

در مزا رآباد شـهر نیستی اسـتخوان زندگی پوسـیده بود

مرگ وحشت با دهان اسـلحه اسکلت ها را دهان بوسـیده بود

دیـو در تاریکی آن سـالـها
از تن آلاله ها ، جان می گـرفت

خون سرخ شاهدان نوشیده بود عنجه هاشان را به دندان می گرفت

آدمی افسـون شـیطان پلید، گوسـفندان راضی از چوپانشـان

گر کسی بیدار می شد ناکهان کشته می شـد بی صدا یا بی نشان

در چنین ظلمت شب ایران زمین ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت

روح روح ا… ، جان در تن دمید
ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت

آمد آن آرام جان از هجرتش
گوئیا آن شب شـده صبح سـپید

مردمانـش گشـته با هم متحد
نـور ایمـان در دل آنها دمـید

مردم بیدار گشـته می شـدند هـمصـدا با رهـبر بیـدارگر

با غریو مشــتهای لالــه ها
دیـو شـد از کاخهایش در بـدر

نورحـق تابـید در دلهـای ما
دست ها دست خدایی گشته بود

نارها گشــته اســیرنـورها
موسـم جشن رهایی گشته بود

سالگشت دیگری ازره رسـید
تهنیت ایدوسـتان، همسنگران

شادی خود را کمی قسمت کنید سهم دارند از شـماها دیگران

دهه فجر مبارک
و تبریک ویژه به شما همسنگر فعالم.خدا قوت

1395/11/19 @ 10:22


فرم در حال بارگذاری ...