« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس

موضوع: "پیام انقلاب"

مرفهان بی‌درد نباید به مسئولیت‌های کلیدی تکیه کنند

نوشته شده توسطكبري جعفري 30ام بهمن, 1398

انتخابات

مرفهان بی‌درد نباید به مسئولیت‌های کلیدی تکیه کنند

آنهایی که در خانه‏‌های مجلل، راحت و بی‏‌درد آرمیده‏‌اند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه‌‏های محروم، تنها ناظر حوادث بوده‏‌اند، نباید به مسئولیت‌های کلیدی تکیه کنند، که اگر به آن جا راه پیدا کنند چه بسا انقلاب را یکشبه بفروشند.

امام خمینی (ره) | ۶ مرداد ۱۳۶۶

 

رسالت مادری؛ اصلاح جامعه

نوشته شده توسطكبري جعفري 27ام بهمن, 1398

 

 رسالت مادری؛ اصلاح جامعه

امام خمینی (ره):  در مادرى‏ تان باید بچه‏ ها را تهذیب کنید؛ در معلمى ‏تان هم باید تهذیب کنید؛ یک افراد صحیح تحویل جامعه بدهید، یک جامعه را صحیح کنید.

و اگر خداى نخواسته عکس این معنا باشد، وِزر آنها هم به عهده شما مى ‏آید. همان‌طورى که هر کار خوبى که اینها بکنند- چون شما مبدأ این کار خوب بودید- براى شما هم خوبى دارد، اجر و ثواب دارد 

صحیفه امام؛ ج7؛ ص286

راز ماندگاری انقلاب اسلامی چیست؟

نوشته شده توسطكبري جعفري 14ام بهمن, 1398

 

در آستانه چهل‌سالگی انقلاب اسلامی، خط حزب الله به این پرسش پاسخ می‌دهد که راز ماندگاری انقلاب اسلامی چیست؟

اول. منقول است میانه‌ی جنگ صفین، که کار به شدت سخت و طاقت‌فرسا شده بود، برای عده‌ای از یاران امیرالمؤمنین علیه‌السلام شبهه پیش آمد که آیا اساسا این جنگ، کار درستی است یا نه. “اسماء بن حکیم” که از یاران حضرت بود و یکی از همراه جناب عمار یاسر، می‌گوید مردی از سپاه حضرت آمد و سراغ عمار را گرفت. جناب عمار خودش را معرفی کرد. آن مرد که خوشحال شده بود، سؤالش را از عمار چنین مطرح کرد: “من هنگامی که از خانه بیرون آمدم، اطمینان داشتم که ما در مسیر حق هستیم و شکی نداشتم که این قوم (معاویه و طرفدارانش) بر باطل و گمراهی هستند. تا شب گذشته، همین عقیده و اطمینان را داشتم؛ ولی دیشب دیدم که اذان‌‌گوی ما، در جمله‌های اذان، گواهی به یکتایی و رسالت محمد صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم می‌دهد و اذان‌گوی آن‌ها (معاویه و هوادارانش) نیز گواهی به یکتایی خدا و رسالت محمد صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم می‌دهد؛ و بعد از اذان، هم ما نماز می‌خوانیم هم آن‌ها، و کتاب ما یعنی قرآن هم یکی است، دعوت ما یکی است، رسول ما نیز یکی است. از این رو، دیشب شک و تردید بر من راه یافته است. دیشب بی‌آنکه کسی جز خدا بداند، شب را به سر آوردم و صبح نزد امیرمؤمنان علی علیه‌السلام آمدم و ماجرا را گفتم. به من فرمود: آیا عمّار را ملاقات کردی؟ گفتم: نه. فرمود: نزد عمّار برو ببین چه می‌گوید و از گفته‌ی او پیروی کن. اینک برای همین مسأله نزد تو آمده‌ام.

جناب عمّار در جواب آن مرد گفت: آیا آن صاحب “پرچم سیاه” را که در مقابل من قرار گرفته است (اشاره به پرچم عمروعاص) می‌شناسی؟ من با این شخص در عصر رسول خدا صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم، در رکاب آن حضرت، سه بار جنگیدم و اینک این چهارمین بار است که با او می‌جنگم و این بار بهتر و نیک‌تر از سه‌بار قبل نیست؛ بلکه بدتر و زشت‌تر از آن‌هاست. من در جنگ بدر و احد و حُنین، در برابر او جنگیدم… آن روز در عصر پیامبر صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم تجمّع ما در مرکز “پرچم‌های رسول خدا صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم” بود ولی تجمّع این قوم (عمروعاص و معاویه و سپاه آن‌ها) در مرکز “پرچم‌های مشرکان”.

ادامه »

مظهر مهابت و محبت

نوشته شده توسطكبري جعفري 13ام بهمن, 1398

انقلاب

 

دیو چو بیرون رود فرشته در آید

نوشته شده توسطكبري جعفري 12ام بهمن, 1398

این خاطرات من است

در آن شهر غریب چه هیجانی داشتیم ، گویاهمه منتظر بزرگـــــترین و سرنوشت ساز ترین حادثه زندگی خود بودیم و بواقع نیز چنین بود حتی در آن شهر که همه سنی مذهب بودند ولی همه ما نگران سرنوشتش بودیم فکر میکردیم چه خواهد شد ؟ دو بار اجازه فرود به هواپیمــــایش نخواهند داد ؟ هواپیمایش را در آسمان منفجر خواهند کرد ؟ بعد از فرود ترورش خواهند نمود …. هزار فکر ممکن و نا ممکن از مغز مان خطـــور میکرد .

اول صبح اداره را تعطیل کردیم ، بخانه ما رفتیم که تلوزیون مان رنگی بود تا بهتر تماشا بکنیم آخر قرار بود تلوزیون مراسم استقبال را مستقیم پخش بکند . شش نفر بودیم سه نفر از دوستانمان سنـــی مذهب و دونفر ما بودیم و یک همکار دختر داشتیم از فیلیپین که الان در کانادا است و کاتولیک مذهب بود و خیلی انسان مودب و والا مقـــــام  و درستکار  ، در خانه هم مادرو خواهر ، مادر چایی را حاضر کرده بود(خدا رحمتش کند) ،همه  دور تلوزیون حلقه زدیم از شدت هیجان یکبار یادمان رفت و چایـــــی ها سرد شدند جالب اینکه آن دختر خارجی که مانند خواهر دوستــــش می داشتیم و الان نیز کمابیش ارتباطی با ایشان داریم هیجانش بیشتر از ما بود  و به هر حال برنامه شروع شد و گوشه هایی را نشان داد درســـت یادم نمانده تا کجای مراسم را آنروز مستقیم دیدیم که یکباره برنامه قطع شد ، همه ناراحت ، همه نگران ، باور بفرمایید ، تا یکساعت همه چشم ها به تلوزیون بود و فشار خون ها بالا ، انتظار بی فایده بود چایــی ها را نخورده بیرون آمدیم در خیابان قیامت  ، میگفتند عده ای از ناراحتـــــــی تلوزیون هایشان را شکسته بودند . البته لحظه ، لحظه آن مراسم را بعداً از تلوزیون دیدیم ولی آن عطش دیدن مستقیم برنامه هنوز یک جـــــــای خالی در زندگی ما محسوب میشود .

هیجانات بیشتر از آن روز شروع شد و باور بفرمایید هنوز نیز آن نگرانی  ادامه دارد و ما همیشه نگران انقلاب و دست آورد های آن هستیم چون دشمنان ، بوقلمون صفت هر لحظه به رنگی در می آیند تا در راه انقلاب سنــــگ اندازی بکنند و ما غافل از آنیم که :

 

چراغی را که ایزد بر فروزد * هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

 

در داخل هواپیما خبر نگار فرانسوی موذیانه سئوالی از رهبر نمودند تقریباً به این مضمون : شما که بعد از مدتها به ایران میروید و میدانید که میلیون ها ایرانی با نگرانی و اشتیاق فراوان منتظر ورود شما هستند ؟شما چه احساسی دارید ؟ آقا  جواب را با یک کلمه دادند  .

واین کلمه یکدنیا معنی بود ،  یعنی عمل به تکــــــــــلیف ، یعنی حرکت به خاطر خدا ، و هزاران معنی دیگر که ما از درک آن عاجـــــــزیم ، مانند این سئوال که بعد از عاشورا از حضرت زینب کردند . و ایشـــــــــان فرمودند :

 

در واقعه عاشورا من به جز زیبایی ندیدم

 

http://s32.blogfa.com/post-34.aspx