« یا فاطمه معصومه (سلام الله علیها ) اشفعی لنا فی الجنه | سلام بر «آل یاسین»! » |
مناظره امام صادق علیه السلام با زندیق مصرى
نوشته شده توسطكبري جعفري 17ام مرداد, 1394
هشام بن الحكم مى گوید: زندیقى از مصر به قصد دیدار با امام صادق (ع) رهسپار مدینه شد. زندیق وقتى به مدینه رسید كه آن حضرت مدینه را به قصد مكه ترك كرده بودند. زندیق كه در مصر آوازه علم و اخلاق امام صادق(ع) را شنیده بود، شیفته دیدار آن حضرت بود. بدین خاطر با این كه خسته بود، لحظهاى درنگ نكرد و روانه مكه شد. هشام مىی گوید: امام صادق(ع) در حال طواف بود كه زندیق مصرى نزد آن حضرت آمد. من همراه امام صادق(ع) بودم.
زندیق مصرى سلام كرد. حضرت فرمودند: نام تو چیست؟ زندیق گفت: عبدالملك. امام پرسید: كنیه ات چیست؟ گفت: ابوعبدالله. امام فرمودند: این كدام ملك و پادشاه است كه تو بنده او هستى؟ آیا از پادشاهان زمین است یا از پادشاهان آسمان؟ پسرت بنده خداى آسمان است یا بنده خداى زمین؟ هشام مى گوید: مرد مصرى سكوت كرد. امام فرمودند: حرف بزن. باز هم او سكوت اختیار كرد. امام فرمودند: هرگاه از طواف فارغ شدم، نزد ما بیا.
طواف امام پایان یافت. زندیق نزد حضرت آمد و در مقابل امام نشست. امام به او فرمودند: آیا مىدانى كه زمین زیر و رویى دارد؟ زندیق گفت: آرى. امام فرمودند: تاكنون به زیر زمین رفته اى؟ زندیق گفت: نه. امام فرمودند: آیا مى دانى در زیر زمین چیست؟ زندیق گفت: نمى دانم. گمان مى كنم چیزى زیر زمین نیست. امام فرمودند: گمان، چیزى جز عجز و درماندگى است…؟ آیا به سوى آسمان بالا رفته اى؟ او گفت: نه. امام فرمودند: آیا مىدانى در آنجا چیست؟ او گفت: نمىدانم. امام فرمودند: آیا به سوى مشرق و مغرب رفته اى و ماوراى آنها را زیرنگاهت قرار داده اى؟ زندیق گفت: نه. امام فرمودند: بسى جاى تعجب است كه نه به مشرق رفته اى، نه به مغرب، نه به درون زمین، نه به آسمان بالا و نه خبرى از آنجا دارى تا بدانى در آنجا چیست؟ و در عین حال، تو منكر آن چه كه در این مكانهاست هستى؟! آیا هیچ عاقلى چیزى را كه نمى داند منكر مى شود؟! زندیق مصرى گفت: تاكنون هیچ كس با من اینگونه سخن نگفته است. امام فرمودند: پس تو از این جهت در شك و تردید هستى؟!
زندیق گفت: شاید چنین باشد.
امام فرمودند: اى مرد! بدان! هیچ گاه آنكه نمى داند بر آن كه مىداند حجت و دلیلى ندارد. هرگز جاهل حجتى بر عالم ندارد. اى برادر مصرى! گوش كن كه با تو چه مى گویم! آیا نمى بینى كه آفتاب، ماه، شب و روز به افق در آیند؟ اما یكى بر دیگرى سبقت نمى گیرد. آنها مى روند و بر مى گردند، و در این رفت و آمد مجبور و مضطر هستند زیرا جایى جز جاى خودشان ندارند. آنها اگر مى توانستند كه برنگردند چرا بر مى گردند؟ اگر مضطر نبودند چرا شب، روز نمى گردد و روز، شب نمى شود؟ به خدا سوگند! اى برادر مصرى! آنچه را كه شما به آن عقیده دارید و دهر و روزگار و طبیعت مىنامید اگر آنها او را مىبَرد پس چرا برمىگرداند و اگر آنها را بر مىگرداند پس چرا آنها را مىبَرد؟! آیا نمىبینى كه آسمان برافراشته شده و زمین نهاده شده است، به گونه اى كه نه آسمان به زمین مى افتد و نه زمین بر روى كرات زیرین خود سرازیر مى شود؟ به خدا سوگند، خالق و مدبر آنها خداست.
زندیق مصرى تحت تاثیر استدلال هاى امام صادق(ع) قرار گرفت و مسلمان شد. امام صادق(ع) به هشام دستور دادند تا تعالیم اسلام را به او بیاموزد.
منبع: (احتجاج، طبرسى، ج ۲، ص ۷۵)
فرم در حال بارگذاری ...