« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس

موضوع: "مهدویت"

آی مردم یک زمان صاحب زمانی داشتیم

نوشته شده توسطكبري جعفري 29ام آبان, 1394


سال های پیش بال آسمانی داشتیم
بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم


روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم
نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبح ها ، چله به چله ، عهد خوانی داشتیم


گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم
گاه گاهی میل سجده ، جمکرانی داشتیم
ثانیه ثانیه هامان پای آقا می گذشت
آی مردم ، یک زمان ،صاحب زمانی داشتیم



مهدی، اى همیشه بهترین

نوشته شده توسطكبري جعفري 15ام آبان, 1394

اى نسیم سحر آرامگه یار كجاست
منزل ‏آن مه عاشق كش عیار كجاست

هرسر موى مرا با تو هزاران‏كاراست
ماكجاییم و ملامتگر بى كار كجاست

ساقى و مطرب و مى،جمله‏ مهیاست ولی
عیش، بى یار مهیا نشود یار كجاست


همه هستى‏ ام را كه ذره ‏اى از لطف بى ‏نهایت اوست، خاك قدمت كردم، شاید بیایى و نفسى بر این خاك تیره ، پاى عنایت گذارى. آنگاه است كه چشمان همیشه منتظر نرگس، توتیایى خواهد یافت كه جهانى را تواند روشنى بخشد و قافله هستى را راه نماید.
اى مهربان‏ترین! ببین كه از اشك، سرشارم؛ ببین كه مرغ دلم در آسمان آرزوها چگونه بال و پر مى‏ زند؛ ببین كه دستان نیازمند، جز در آستان تو اجابت را نمى‏ یابد. پس بیا و شب هاى تنهایى دلم را كه در هر گوشه آن هزار یلدا خفته است، ستاره باران كن.

اى جانان جان! از فیض نگاه توست كه عشق در خانه قلبمان مى‏ تپد، و رود زندگى در رگ هاى عمر، جارى است.

ترنم عاشقانه‏ ترین كلاممان، موسیقى آرام نام توست، كه به تار هستى، زخمه شوق مى‏ زند و آهوى عاشقى را چابك تر از همیشه به هر سو مى ‏برد.

اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جاده‏ هاى سرد انتظار، ره مى‏ پیماییم. شاید آینه اشكمان نیم نگاهى از رخ مهتابى ‏ات را حسرت به دل نماند.

اى سرخ‏ترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست كه هر بامداد سر بر مى ‏كند، تا شاید دراین بى‏ نهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، كه بى تو راه گم كردگانیم در این حیرت. اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سال هاست كه جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خود ندیده‏ ایم.

بیا كه كام عطشناك زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.

در رؤیایى‏ ترین شب هاى دل، نام تو آذین تنهایی هاى بى ‏پایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین! انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مى‏ خواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز كند.

اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مى ‏شود و دلدادگى، كودك نوآموز دبستان كوى توست.

تو جانى و همه خوبی هاى عالم، كالبد.

تو بهارى و همه فضیلت ها، چون شاخه‏ هاى تودر تو، تو را انتظار مى‏ كشند.

اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو برآیینه‏ ها مى ‏تابد. اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفس‏ تو چون نسیم‏ بهارى، جان مى‏ بخشد و شكوفایى مى‏ آورد.

بیتوته

تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)

نوشته شده توسطكبري جعفري 13ام آبان, 1394


خاطراتی از آیت الله بهجت

حجة السلام قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.

روزی چاقوی استاد ( در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.

روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
« آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند. » آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟

استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.

مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین )

آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم. »


سایت شهید آوینی

مهدی جان ای آسمان بلند فضیلت !

نوشته شده توسطكبري جعفري 29ام مرداد, 1394


ای عزیز بزرگوار! همواره کبوترانه نگاهت می کنم و با اشتیاق، دانه دانه محبت تو را می چینم. یاد تو، پر پروازم می دهد. نامت، آوازم می دهد! ذکر فضایل تو، مرا به سرآغازهای نیکو، رهنمون می شود. دلم اسیر مهر تو می شود، یک آسمان ستاره شادی، در کهکشان وجودم سوسو می زند. هر دم، از خورشید وجود تو، که گرمابخش دلهای همگان است،نیرو می گیرم و به اوج آسمان معنا راهی می شوم!


ای امید همه! ای بلندترین زمزمه! ای بی هیچ فاصله! ای زداینده هر چه واهمه! به راستی که هر کس از برکت نگاه تو بگریزد، در انجمادی تیره و در انزوایی سرد و ساکت محبوس می ماند. هر که از تو دوری کند، دیر یا زود، باید از خاکستر اشتباه تیره خود فرارکند و با تن شویه در اقیانوس رحمت تو قرار بیابد. هر کس پریشان محبت تو شود، پشیمان نخواهد شد!


ای آسمان بلند فضیلت! ای بلندای عظمت! ای راهنمای سبز حقیقت! ای ژرفای هستی و طراوت! یاد و نام تو، برترین و زیباترین گلی است که دردلهای مومنان می روید. گلی که هیچ گاه پژمردگی ندارد. گل خوشبویی که تا ظهور خورشید رویت، هماره می پاید.

عشق تو در دلهای ما، مستدام باد!

تبیان

سلام بر «آل یاسین»!

نوشته شده توسطكبري جعفري 16ام مرداد, 1394


Image result for ‫عکس از آل یاسین‬‎


سلام بر «آل یاسین»!

این اوّلین سلام من است، این گونه بر تو و خاندان تو سلام می کنم. شما «آل یاسین» هستید.

خدا در قرآن، پیامبر را «یاسین» نامیده است، و شما هم خاندان او هستید، «آل یاسین»، همان «آل محمّد» است. آری! «یاسین» نامی از نام های پیامبر می باشد.

من در روز بارها و بارها بر شما درود می فرستم، در تشهّد نماز می گویم: «اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد، بار خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست».

می دانم وقتی صلوات می فرستم، خداوند رحمت خود را بر من نازل می کند، صلوات نور است و باعث روشن شدن دل من می شود و تاریکی ها را از دل می زداید.

من در اینجا، به چهارده معصوم پاک سلام و درود می فرستم.

سلام من بر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم، علی، فاطمه، حسن، حسین و همه امامان معصوم علیهم السلام که از نسل حسین علیه السلام هستند.

مهدی جان! سلام بر تو که مرا به سوی خدا فرا می خوانی!

تو دست مرا می گیری و به سوی خدا می بری. فقط تو هستی که می توانی راه خدا را به من نشان بدهی، راهی که درست است و هیچ گمراهی ندارد.

تو هدایت گر همه آفریده های خدا هستی، فرشتگان هم اگر بخواهند به خدا نزدیک شوند، باید نزد تو بیایند. تو حجّت خدا بر همه هستی.

علم و دانش تو فراتر از دیگران است، خدا به تو مقامی بس بزرگ داده است و برای همین است که تو می توانی همه را به سوی خدا ببری.

مهدی جان! سلام بر تو که مرا به سوی خدا فرا می خوانی! تو دست مرا می گیری و به سوی خدا می بری. فقط تو هستی که می توانی راه خدا را به من نشان بدهی، راهی که درست است و هیچ گمراهی ندارد

آری! در جهان هستی، معلّمی همچون تو پیدا نمی شود، هر کس بخواهد به کمال و رستگاری برسد، باید شاگردی تو را بنماید، همان گونه که فرشتگان همه از تو درس آموخته اند.


ادامه »