« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس

سلام حضرت عشق

نوشته شده توسطكبري جعفري

امام رضا

بیار حاجت خود را که وقت باران است
که لحظه لحظه شب استجابت است اینجا

بگیر دامن شمس الشموس عالم را
گدایی ام بکنی اوج عزت است اینجا

رسیده ام به حرم با دوچشم بارانی
شب ولادت آقا قیامت است اینجا

سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزار مرتبه عرض ادب به ساحت عشق

کریم گرکه تو باشی گدا نمی‌ماند
توسفره پهن کنی بینوا نمی‌ماند
کنار پنجره فولاد تو امام رئوف
بدون شک نگرفته شفا نمی‌ماند
شفاست پشت شفا پس دلیل آن این است

شاعر: مهدی نظری

 

 

 

 

ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت

حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر محبان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت مبارکباد

 

 

 

کلام نور

نوشته شده توسطكبري جعفري 27ام اردیبهشت, 1394

حضرت علی علیه السلام می فرماید :


بدعت هایی که مردم در دین نهاده اند ،

حرامی را بر شما حلال نمی کند

بلکه حلال همان است که خدا حلال کرده

و حرام همان است که خداوند حرام کرده است.

نهج البلاغه / فرازی از خطبه 175

سالک باید چگونه باشد

نوشته شده توسطكبري جعفري 26ام اردیبهشت, 1394


بعضی سال ها می شد که مزرعه ی اصلی ما آفت می خورد و تمام محصولمان از بین می رفت . یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگری کاشته بودیم ، به اصطلاح کناره کاری ، و اصلا آن را به حساب نمی آوردیم ؛ اما همه ی خرج سالمان را همان کناره کاری تامین می کرد و جبران همه ی خسارت  مزرعه ی اصلی را هم می نمود . خوب است مومن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمل مستحب ، هر چند هم که کوچک باشد به طور خصوصی برای خودش قرار بگذارد ، مثل دست گیری از یک خاواده ی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کناره کاری باعث نجات انسان شود.


مصباح الهدی / حاج اسماعیل دولابی

نقطه آغاز

نوشته شده توسطكبري جعفري 25ام اردیبهشت, 1394


روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های

ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها

می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی

گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد

(ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت

رسول اکرم مبارک باد .


یا مهدی (عج) ادرکنی

نوشته شده توسطكبري جعفري 25ام اردیبهشت, 1394


خوشا به حال آن هایی که

در کلاس انتظار یک جمعه هم غیبت ندارند!

 

داستان ایمان داشتن به خدا

نوشته شده توسطكبري جعفري 24ام اردیبهشت, 1394
 

آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد,به یاد من باش که همواره به یاد تو هستم.

سوره بقره /152

 

http://qafeleyehosn.persiangig.com/image/only_God2_s.jpg

مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.

شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.
آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
 
پی نوشت:

خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به

رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .

واین جمله هم به دلم نشست حیفم اومد واستون ننویسم…

 وقتی تنهایی بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!