« یابن الحسن بیا و مرا آبرو بده... | اتحاد روحانی با امام حسین علیه السلام (1) » |
حدیث زندگی 3
نوشته شده توسطكبري جعفري 14ام اسفند, 1398
حکمت سوم
قال علی علیه السلام
الْبُخْلُ عَارٌ، وَالْجُبْنُ مَنْقَصَهٌ، وَالْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَالْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ.
و درود خدا بر او فرمود: بخل ننگ، و ترس نقصان است. و تهیدستی مرد زیرک را در برهان کند می سازد، و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.
امروز حکمت سوم را با هم میخوانیم
امیرالمومنین در این حکمت به چهار رذیله اخلاقی اشاره میکنند
و آثار سوء هر کدام را بیان میفرمایند
«بخل ننگ است»؛
(الْبُخْلُ عَارٌ)
بخل آن است که انسان حاضر نباشد چیزى از مواهب خداداد را در اختیار دیگران بگذارد، هرچند امکانات او بسیار بیش از نیازهاى او باشد و نقطه مقابل آن سخاوت و کرم است که گاه سبب مى شود انسان حتى وسائل مورد نیاز خود را به دیگران ببخشد و خود به کمترین مواهب حیات قناعت کند.
عار بودن بخل و افتخار بودن کرم و سخاوت بر کسى پوشیده نیست، زیرا
? اولًا بخل سبب نفرت مردم از بخیل مى شود و افراد نزدیک و دور از او فاصله مى گیرند
? و ثانیا بخل سبب سنگدلى و قساوت است، زیرا بخیل ناله مستمندان را مى شنود و چهره رقتبار آنها را مى بیند و در عین حال به آنها کمکى نمى کند و این مایه قساوت است.
? ثالثا بخل سبب مى شود که بسیارى از منابع اقتصادى از گردش تجارى سالم خارج شود و به صورت کنز و اندوخته در آید در حالى که گروههایى در جامعه ممکن است به آن نیاز داشته باشند.
? رابعاً افراد بخیل گاه به زن و فرزند خود نیز تنگ و سخت مى گیرند به اندازهاى که مرگ او را آرزو مى کنند و این عار و ننگ دیگرى است.
? خامسا افراد بخیل به سبب دلبستگى
فوق العاده غیر منطقى به مال و ثروتشان از نظر تفکر اجتماعى بسیار ضعیف و ناتوانند و این هم ننگ و عار دیگرى است،
ترس مایه نقصان مى شود ؛
(وَالْجُبْنُ مَنْقَصَهٌ)
امام علیه السلام در عهدنامه معروف مالک اشتر به او توصیه مىکند که هرگز بخیل را در مشورت خود دخالت ندهد که او را به ترک حق دعوت مى کند و از تهیدستى و فقر مى ترساند .
? افراد ترسو هرگز نمى توانند از قابلیتها، شایستگى ها و استعدادهاى خود استفاده کنند و نتیجه آن عقب ماندگى در زندگى است.
? به علاوه هنگامى که دین و جان و ناموس و کشور آنها به خطر بیفتد از جهاد ابا دارند و به جاى اینکه در صف مجاهدان باشند در صف قاعدان و بیماران و از کار افتادگان و کودکان قرار مى گیرند.
? هرگز هیچ آدم ترسویى به مقامى نرسیده؛ نه کشف مهمى کرده نه پیروزى چشمگیرى به دست آورده و نه به قله هاى کمال رسیده است
? حتى امیر مؤمنان على علیه السلام به مالک اشتر توصیه مى کند ( که هرگز افراد ترسو را به حوزه مشاوران خود راه مده .)
(وَلَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشوَرَتِکَ بَخِیلًا … وَ لَاجَبَاناً)
? و همانگونه که امام علیه السلام در نامه مالک اشتر اشاره فرموده سرچشمه جبن و ترس سوء ظن به ذات پاک پروردگار است،
زیرا مى دانیم خداوند به افراد با ایمان وعده داده که من شما را تنها نمى گذارم به جنگ مشکلات بروید و از من یارى بطلبید.
آنگاه امام در سومین جمله اشاره به آثار فقر در زندگى انسانها مى کندو میفرماید ؛
فقر شخص زیرک را از بیان دلیلش گنگ مى سازد ؛
(وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ)
? از یک سو افراد فقیر در خود احساس حقارت مى کنند و هر اندازه فَطِن و باهوش باشند بر اثر این احساس حقارت از گفتن حرف حساب خود و دفاع از حقوق خویشتن باز مى مانند و از سوى دیگر چون مى دانند بسیارى از مردم براى سخنان آنها بهایى قائل نمى شوند چون غالباً دنیاپرستند و براى افراد ثروتمند شخصیت قائلند همین احساس سبب مى شود که فقیران نتوانند حرف حق خود را بیان کنند.
? درباره آثار سوء فقر و تنگدستى روایات زیادى از معصومین علیهم السلام وارد شده که حتى فقر را در سرحد کفر معرفى کرده اند و این به سبب آن است که پیروان خود را براى مبارزه با فقر تشجیع کنند
? در دنیاى امروز نیز در مقیاسهاى عظیم این حقیقت به چشم مى خورد که دولتهاى ثروتمند و زورگو با شجاعت سخنان باطل خود را همه جا مطرح مى کنند در حالى که دولتهاى فقیر از رساندن حرف حساب خود به گوش جهانیان عاجزند.
البته این اصل استثنائاتى نیز دارد؛ افراد فقیرى را مى شناسیم که همچون ابوذر شجاعانه به مبارزه با طاغوتهاى زمان برخاستند و حجت خود را بر آنها تمام کردند هرچند این قیامها گاه به قیمت جان آنها تمام شد؛ ولى این افتخار را در تاریخ براى خود ثبت کردند که در صف اول از صفوف مبارزان راه حق بودند .
اگر در بعضى از روایات مدحى از فقر شده و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آن را فخر خویش شمرده یا اشاره به فقر الى الله است که قرآن مجید بیان کرده:
( یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ)
اشاره به ساده زیستى و قناعت است که در ظاهر شباهت با فقر دارد.
حضرت در چهارمین و آخرین جمله که در واقع تکمیل کننده جمله سوم است مى افزاید:
آنکس که فقیر و تنگدست است حتى در شهر خود غریب است .؛
(وَالْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ)
? زیرا غریب کسى است که دوست و آشنایى ندارد و احساس تنهایى مى کند و مى دانیم دنیاپرستان از افراد فقیر و تنگدست فاصله مى گیرند و آنها را در شهر خود غریب مى گذارند و به عکس ثروتمندان حتى در بلاد دوردست از وطنشان غریب نیستند همانگونه که شاعر مى گوید:
منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست
هر جا که رفت خیمه زد و بارگاه ساخت
دیگرى مى گوید:
آن را که بر مراد جهان نیست دسترس
در زاد و بوم خویش غریب است و ناشناس
بعضى میان فقیر و مُقِلّ این فرق را گذاشتند که فقیر به کسى مى گویند که در عین فقر، فقر خویش را نیز اظهار مى کند و مقل کسى است که فقیر است و خویشتندار.
ممکن است این تفاوت را از حدیثى که از معصومین علیهم السلام نقل شده است گرفته باشند،
زیرا در حدیثى از امام صادق علیه السلام یا امام باقر علیه السلام مى خوانیم که در پاسخ این سؤال که کدام صدقه افضل است فرمود
جُهْدُ الْمُقِلِّ؛
صدقه کسى که کم درآمد باشد و در عین تنگدستى انفاق کند .
سپس به این آیه تمسک فرمود:
( وَیُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ ) .
دیگران را بر خود مقدم مى دارند هرچند در تنگدستى باشند.
ریشه «مُقِلّ»که از ماده «قِلّت» گرفته شده، نشان مى دهد که با فقیر متفاوت است.
یا علی
نهضت نهج البلاغه خوانی
فرم در حال بارگذاری ...