سلام حضرت عشق
نوشته شده توسطكبري جعفري
بیار حاجت خود را که وقت باران است
که لحظه لحظه شب استجابت است اینجا
بگیر دامن شمس الشموس عالم را
گدایی ام بکنی اوج عزت است اینجا
رسیده ام به حرم با دوچشم بارانی
شب ولادت آقا قیامت است اینجا
سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزار مرتبه عرض ادب به ساحت عشق
کریم گرکه تو باشی گدا نمیماند
توسفره پهن کنی بینوا نمیماند
کنار پنجره فولاد تو امام رئوف
بدون شک نگرفته شفا نمیماند
شفاست پشت شفا پس دلیل آن این است
شاعر: مهدی نظری
ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت
حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر محبان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت مبارکباد
امام سجاد (ع) طلایه دار جنبش بیداری اسلامی
نوشته شده توسطكبري جعفري 23ام مهر, 1395
.jpg)
دریغا كه نزد بعضی از مورخان این تصور خطا، شایع است كه پیشوایان شیعه امامیه از فرزندان امام حسین علیه السلام مردمی مظلوم و ستمكش بوده اند که پس از كشتاری كه در كربلا روی داد، از سیاست كناره گرفتند و به ارشاد و عبادت و انقطاع از دنیا پرداختند و بر این گفته خود،به تاریخ زندگانی امام سجاد علیه السلام استناد می كنند و جدایی ظاهری او را از رهبری در كار سیاست، حجت نظر خود میدانند. بدیهی است كه سبب این تصورات خطا كه دامنگیر مورخان شده است این است كه آنان پنداشته اند عدم اقدام پیشوایان به قیام مسلحانه بر ضد وضع حكومت روز، و تفویض جنبه رهبری سیاسی به دیگری، به معنای خودداری آنان از رهبری بوده است.
یک عمر تجربه تلخ
باید توجه داشت که امام سجاد علیه السلام، در بدترین زمان از زمانهایی كه بر دوران رهبری اهل بیت علیهم السلام گذشت می زیست. چه، او با آغاز اوج انحرافی معاصر بود كه پس از وفات رسول اكرم صلی الله علیه وآله روی داد و از زمان امام سجاد علیه السلام كم كم شكلی آشكار به خود گرفت. امام چهارم با همه محنتها و بلاها كه در روزگار جدّ بزرگوارش امیرالمومنین علی علیه السلام روی داده بود همزمان بود. او سه سال پیش از شهادت امام علی علیه السلام متولد گردید. وقتی به جهان دیده گشود، جدش امیرمومنان علیه السلام در خط جهاد جنگ جمل غرق گرفتاری بود و زان پس، با امام حسن علیه السلام در محنت و گرفتاری های فراوان او می زیست و پس از آن نیز در فاجعه عظیم کربلا و قیام خونین پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام حضور داشت. او همه این رنج ها را طی كرد تا خود به طور مستقل رویاروی گرفتاری ها قرار گرفت.
امام تنها
امام سجاد علیه السلام به این امر ایمان داشت كه تا وقتی از طرف پایگاه های مردمی و آگاه پشتیبانی نشود، تنها در دست گرفتن قدرت برای تحقق بخشیدن به عمل دگرگون سازی اجتماع اسلامی كافی نیست. پایگاه های مردمی نیز باید به هدفهای این قدرت آگاه باشند و به نظریه های او در حكومت ایمان داشته باشند، و در راه حمایت از آن حركت كنند و مواضع آن را برای توده مردم تفسیر نمایند و در برابر تندبادها با استواری و قدرت بایستند.
امام سجاد علیه السلام این مقدورات را نداشت و این واقعیت را در تحلیلی جالب و دقیق برای ما بیان می كند و می فرماید:
«پروردگارا، در پیشامدهای ناگوار روزگار به ناتوانی خویش نگریستم و درماندگی خود را از جهت یاری طلبیدن از مردم در برابر كسانی كه قصد جنگ با من داشتند دیدم و به تنهایی خود در برابر بسیاری كسانی كه با من دشمنی داشتند، نظر كردم».
بنابراین مشاهده می كنیم كه امام سجاد علیه السلام موضع خود را با آگاهی از دشمنان خویش تعیین كرده است و در این موقعیت اسفناک، از دو راه عملی، با امت و پیروان خود روبرو می گردد.
مدرسه بزرگ اسلامی
یكی از این دو راه عملی پیشوای چهارم، تهیه برنامه فكری و آگاهی عقیدتی و روانی امت بود. امام علی بن حسین علیهماالسلام در حقیقت دومین موسس مدرسه بزرگ اسلامی بود. خانه و مسجد، مدرسه او بود و طلاب در آن جا و در پیرامون وی جمع می شدند و بعدها شاگردانش، سازندگان تمدن اسلامی شدند و مردان تفكر و قانونگذاری و ادب اسلامی گردیدند . امام سجاد علیه السلام در دورانی پر اهمیت برای افزودن بر دانشمندان و راویان احادیث خود در علوم و فنون گوناگون قیام نمود. صحیفه سجادیه كه انجیل آل محمد علیهمالسلام است از آثار اوست. این اثر از ثروت های فكری است كه با وضع قواعد اخلاقی و اصول فضایل و علوم توحید و غیر آن، از سایر آثار متمایز است.
مصیبت جانسوز شام از زبان امام سجاد (علیه السلام)
نوشته شده توسطكبري جعفري 23ام مهر, 1395در روایت آمده: از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ حضرت سه بار فرمود: (الشام الشام الشام)
در روایتی امام سجاد(علیه السلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.
2-سرهای شهدا را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم(علیهماالسلام) نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر و پسرعمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند، و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.
3- زن های شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت، و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم بکشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.
5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند و به آنها می گفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و … کشتند و خانه های آنها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید…
6- ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت.
7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها را از گرما و شبها از سرما آرامش نداشتیم…
ای یــاد تــــو در عــالم، آتش زده بر جانها
هـر جــا ز فــراق تــو چاک است گریبانها
ای گلشن دین، سیراب با اشک محبانت
از خون تو شد رنگین، هر لاله به بستانها
سوگنامه آل محمد، نوشته محمدی اشتهاردی، ص476
شب دهم ، شب عاشورا، شب حسین بن علی علیه السلام
نوشته شده توسطكبري جعفري 21ام مهر, 1395

غربال گری ها انجام شده است. آن ها که باید می ماندند، مانده اند. غربال خاموشی دانه ریز بوده است ، فقط دانه درشت ها باقی مانده اند!
شب ، شب وداع است، بیماری بر سجاد مستولی شده است ، زینب مشغول پرستاری از ایشان است، صدایی می شنود گویا حسین است ، شعر می خواند، اما چه شعری؟؟!
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالا شراق والا اصیل
من صاحب و طالب قتیل
و الدهر لا یقنع بالبدیل
و انما الامر الی الجلیل
و کل حی سالک سبیل
ای روزگار ناپایدار! اف بر تو که هرگز به هیچ دوست و یار وفا نکردی.
چه بسیار صاحب در شهر و دیار که به قتل رساندی و از هیچ کس به بدل راضی نشدی.
و بازگشت همه به سوی خداوند جلیل است و هر ذی حیاتی لابد که من آن را سلوک می نمایم، سلوک خواهد کرد.
سجاد بغض را فرو می خورد تا که مبادا زنان و کودکان بی تاب شده و ناله و شیون سر دهند، زینب سراسیمه و آشفته با پای برهنه به جانب خیمه برادر می دود.
ای برادر ! کاش مرده بودم و این حالت را از تو نمی دیدم…
خواهر و برادر هر دو اشک می ریزند…
” یا اختاه! لا یذهبن حلمک الشیطان…”
ای خواهر مبادا شیطان بر تو راه یابد و حلم و شکیبایی ات را از دست بدهی. ای خواهر! اگر مرا می گذاشتند خود را به مهلکه نمی افکندم!!
زینبم مبادا آن هنگام که مرا در خاک و خون غلتیده بینی فریاد واویلا و واثبورا سر دهی ، مبادا صورت بخراشی و جامه چاک کنی!
پدرو مادرم همه از من بهتر بودند و شهید شدند، پیامبری که اشرف مخلوقات بود نیز از دنیا رفت، من نیز می روم..
ولی تو باید بمانی! آخر تو زینبی! تو باید بمانی تا زینبی ات را کامل کنی، آخر اگر تو بیایی رقیه تنها می شود، اگر تو بیایی پس خبر علی را که به لیلی بدهد؟
بمان و رباب را آرام کن ! بمان خواهرم از برای برادر بمان و بی تابی نکن …
و زینب ماندو کرب و بلا و شام و…
ماهنامه قرآن
شب نهم، شب تاسوعا ،شب حضرت ادب، شب حضرت عباس علیه السلام
نوشته شده توسطكبري جعفري 19ام مهر, 1395راستی می دانید چرا ام البنین می خواندنش؟ خودش خواسته بود. ماجرا از این قرار است: روزی خدمت همسرشان حضرت امیر المومنین علی” علیه السلام ” رسید و فرمود : مولای من اگر می شود دیگر مرا فاطمه نخوانید، فرمودند : چه شده، علت این درخواست چیست؟
گفتند: مولای من آخر وقتی شما مرا فاطمه می خوانید گویا فرزندان تان یاد مادرشان می افتند و بغضی راه گلویشان را می گیرد، اگر امکان دارد مرا ام البنین بخوانید…
پیش تر ها هم ادب کرده بود
مثلا وقتی به عنوان همسر به خانه ی امیر المومنین” علیه السلام ” می آمد از زینب” سلام الله علیها ” دختر بزرگ فاطمه” سلام الله علیها ” اجازه ورود خواست و خود را کنیز این خانه خواند با آن که از خاندانی بزرگ و با اصالت بود.
از این ادب کردن ها بسیار دیده شده است از ام البنین” سلام الله علیها “. پسرش را نیز یا ادب بار آورده است. عباس، حسین را برادر خطاب نمی کند. زینب را خواهر نمی خواند. چرا که مادرش به او گفته است مبادا حسین را برادر خطاب کنی مبادا زینب را خواهر بخوانی، آن ها فرزندان فاطمه اند و شما فرزندان کنیز فاطمه.
و عباس همیشه به توصیه مادر عمل کرد الا یک زمان و آن وقتی بود که بی دست با مشکی پاره بر خاک افتاده بود، این بار حسین را برادر خواند! و از برادر کمک خواست. کسی چه می داند شاید اجازه را از فاطمه، مادرش، مادر او و مادر حسین گرفته باشد.
برادر به بالین برادر آمد. عباس را در آغوش گرفت. خاک و خون را از صورتش پاک کرد، آخر با صورت بر زمین افتاده بود! برایش دستی نمانده بود که سپر قرار دهد.
❤️❤️ با هم حرف می زنند، نه1 حسین فقط گوش می کند و عاشقانه نگاهش می کند، آخر ماه است ماه بنی هاشم است،
ماه نگاه کردنی ست هرچند که خاکی شده باشد، حسین نگاه می کند و عباس می گوید: برادر! نشد که برای رقیه و علی آب بیاورم، نشد که این بار نیز سقا باشم، نشد که پیش مادرمان فاطمه با آبرو باشم! شرمنده ام برادر شرمنده…
خوانده شده توسط نویسنده وبلاگ در ماهنامه قرآن 94
شب هشتم، شب اربا اربا، شب علی اکبر
نوشته شده توسطكبري جعفري 18ام مهر, 1395نوبت به علی اکبر رسید.
شبیه ترین فرد به پیامبر!
چه در سیما و چه در رفتار و گفتار .
آنقدر شبیه که وقتی در میدان بود عده ای فکر کردند
پیامبر است که به کمک نوه اش حسین آمده است تا با آن هابجنگد.
عمر ترسید که مبادا لشگریان بترسند و میدان را ترک کنند. آخر آنها که طالب جنگ با پیامبر نبودند. پس با که می جنگیدند؟ با حسین بن علی ! نوه ی پیامبرشان!!
تصمیم گرفت زود علی را از پا در بیاورد…
و این طرف وداع عاشقانه ای بین پدر و پسر:
صبر کن علی کمی آرام تر
اندکی پیش ! علی آرام تر
پیش چشمم قدم بزن علی آرام تر
تا که شاید دگر نبینمت علی آرام تر
هی چرخ مزن رجز مخوان علی آرام تر
دشمن حسود است علی آرام تر
به نبی شبیه تر شده ای علی آرام تر
بگذار ببینند تو را علی آرام تر
تا که شاید باز گردند علی آرام تر
پدر رحیم است علی آرام تر
پدر پیر است علی علی آرام تر
طاقت ندارد علی آرام تر
اربا اربا شده ای نگفت پدر علی آرام تر؟… چگونه بکشد تو را در آغوش نگفت پدر علی آرام تر؟
یاحسین بن علی علیه السلام
خوانده شده توسط نویسنده ولاگ در ماهنامه قرآن 94

