« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس

سلام حضرت عشق

نوشته شده توسطكبري جعفري

امام رضا

بیار حاجت خود را که وقت باران است
که لحظه لحظه شب استجابت است اینجا

بگیر دامن شمس الشموس عالم را
گدایی ام بکنی اوج عزت است اینجا

رسیده ام به حرم با دوچشم بارانی
شب ولادت آقا قیامت است اینجا

سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزار مرتبه عرض ادب به ساحت عشق

کریم گرکه تو باشی گدا نمی‌ماند
توسفره پهن کنی بینوا نمی‌ماند
کنار پنجره فولاد تو امام رئوف
بدون شک نگرفته شفا نمی‌ماند
شفاست پشت شفا پس دلیل آن این است

شاعر: مهدی نظری

 

 

 

 

ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت

حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر محبان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت مبارکباد

 

 

 

بیا مهدی فصل بهاره

نوشته شده توسطكبري جعفري 25ام اسفند, 1393


بیا مهدی  بیا  فصل  بهاره                    دلها  چشم   انتظاره

دلم مشتاق وصل روی یاره                 یارم اون تک سواره

دل ما طاقت  دوری  نداره                    آقا  دل   بی قراره

شفای درد هجرانم  کجایی                 آقا پس کی میایی

تمام عشق و ایمانم کجایی                آقا پس کی میایی

شنیدم در بیابانها و صحرا                    آقا پا می گذاری

سحرخیز مدینه کی میایی                  آقا پس کی میایی

 

داستان خواب آیت الله اراکی در مورد امیر کبیر

نوشته شده توسطكبري جعفري 18ام اسفند, 1393

آیت الله اراکی فرمود : شبی خواب امیر کبیر را دیدم ،

جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیب گردید ؟

با لبخند گفت : خیر.

سوال کردم : چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی ؟

گفت : نه

با تعجب پرسیدم : پس راز این مقام چیست ؟

جواب داد : هدیه مولایم حسین (ع) است !

گفتم : چطور!

با اشک گفت ” آن گاه که رگ دو دستم را در حمام  فین کاشان زدند؛

چون خون از بدنم می رفت تشنگی بر من غلبه کرد

سر چرخاندم تا بگویم قدری آب دهید ؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان !

دو تا رگ بریدند این همه تشنگی ! پس چه کشید پسر فاطمه (س) ؟

او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه بود !

از عطش حسین (ع) حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (ع) آمد وگفت :

به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی ؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ ،

باشد در قیامت جبران کنیم.


کتاب آخرین گفتار

آهنگر خدا شناس

نوشته شده توسطكبري جعفري 16ام اسفند, 1393

 

 

خدای من! از کارت دست نکش تا شکلی که تو می خواهی به خود بگیرم.


آهنگر خداشناسی بود که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند . سال ها با علاقه کار کرد ، اما با تمام پرهیزگاری در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آ مد ، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد !

روزی دوستی به دبدنش آمده بود و پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت : واقعا عجیب است ! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی ، زندگی ات بدتر شده ، نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم ، اما با وجود تمام تلا شهایت در مسیر روحانی هیچ چیز بهتر نشده!

آهنگر بلا فاصله پاسخ نداد . اوهم بارها همین فکر را کرده بود و نمی فهمید چه بر سر زندگی اش آمده است ، اما نمی خواست پرسش دوستش را بدون پاسخ بگذارد ، اندکی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود : در این کارگاه ، فولاد خام برای می آورند که باید از آن شمشیر بسازم ، می دانی چگونه این کار را می کنم ؟ ابتدا فولاد را به اندازه جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود . سپس با بی رحمی ، سنگین ترین پتک را بر می دارم و پشت سر هم به آن ضربه می زنم تا اینکه فولاد شکلی بگیرد که می خواهم . سپس آن را در در ظرف آب سرد فرو می کنم ، به گونه ای که تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما ، ناله می کند و رنج می برد . یک بار کافی نیست باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظر دست بیایم . آهنگر لحظه ای سکوت کرد سپس  ادامه داد : گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد . حرارت ، ضربه های پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش می شود . می دانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد ، بنابراین آن را کنار می گذارم .

آهنگر کمی مکث کرد و سپس ادامه داد : می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد . ضربه های پتکی را که بر زندگی من وارد کرده ، پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما می کنم ؛ انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می برد ، اما تنها چیزی که می خواهم این است :

خدای من ! از کارت دست نکش تا شکلی که تو می خواهی ، به خود بگیرم.


ماهنامه فرهنگی ، اجتماعی / تهیه از خانم رحیمی ، طلبه سال دوم

بهترین اهل بهشت

نوشته شده توسطكبري جعفري 15ام اسفند, 1393

بهترین اهل بهشت

مردی به همسرش گفت : برو خدمت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از او بپرس

آیا من از شیعیان شما هستم یا نه ؟

آن زن خدمت حضرت زهرا (س) رسید و مطلب را پرسید ، حضرت فرمود :

” به همسرت بگو اگر آن چه را که دستور داده ایم بجا می آ وری و از آن چه که

نهی نموده ایم دوری می جویی از شیعیان ما هستی وگرنه شیعه ما نیستی".

زن به منزل برگشت و فرمایش حضرت زهرا (س) را برای همسرش نقل کرد .

مرد با شنیدن جواب حضرت سخت ناراحت شد و فریاد کشید :

وای بر من ! چگونه ممکن است انسان به گناه و خطا آلوده نباشد؟

بنابراین من همیشه در آتش جهنم خواهم سوخت ،

زیرا هر کس از شیعیان ایشان نباشد هیشه در جهنم خواهد بود .

زن بار دیگر محضر فاطه (س) رسید و ناراحتی و سخنان همسرش را

نزد آن حضرت بازگو نمود .حضرت زهرا عیها السلام فرمود :

” به همسرت بگو ؛ آن طور که فکر می کنی نیست .چه اینکه شیعیان ما بهترین های

اهل بهشتند ولی هر کس ما را و دوستان ما را دوست بدارد ،

دشمن دشمنان ما باشد و نیز دل و زبان او تسلیم ما شود

ولی در عمل با اوامر و نواهی ما مخالفت کرده ،مرتکب گناه شود ،

گرچه از شیعیان واقعی ما نیست اما در عین حال او نیز در بهشت خواهد بود ،

منتهی پس از پاک شدن از گناه .

آری ! به این طریق است که به گرفتاریهای (دنیوی ) , و یا به شکنجه مشکلات  صحنه قیامت

و یا سرانجام در طبقه اول دوزخ کیفر دیده ،

پس از پاک شدن از آلودگیهای گناه به خاطر ما از جهنم  نجات یافته ،

در بهشت و در جوار رحمت ما منزل می گیرد “.

 

بحارالانوار ، جلد سوم

ماه دوازدهم

نوشته شده توسطكبري جعفري 1ام اسفند, 1393

 

ماه دوازدهم آمد 


اما……


ماه دوازدهم نیامد


اللهم عجل لولیک الفرج