موضوع: "نکات اخلاقی"
شرح حدیث - تقوی و مراقبت در گفتار
نوشته شده توسطكبري جعفري 30ام بهمن, 1395
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین
عن سُلیمان بن جعفرِ الجَعفری قالْ سَمِعتُ موسی بن جعفرٍ علیهالسلام یَقولْ مَرَّ أمیرالمؤمنین علیُّ بنُ ابیطالبٍ علیهالسلام بِالرَّجُلٍ یَتَکَلَّمُ بِفُضولِ الکلام (۱)
[سلیمان بن جعفر میگوید شنیدم از حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام که میفرمود حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بر مردی عبور کرد که او به فضول کلام سخن میگفت.] سخنان زیادی، سخنان بیهوده، سخنانی که برای گوینده و شنونده هیچ سودی به همراه ندارد، داشت اینجور حرفهایی میزد.
فَوَقَفَ عَلیه
امیرالمؤمنین دارد در راه عبور میکند، میبیند که یک نفری ایستاده، دارد همینطور حرف بیخود میزند؛ حرفهایی که هیچ فایدهای بر آن مترتب نیست؛ نه برای گوینده و نه برای شنونده. حضرت ایستاد.
ثُمَّ قالْ إنَّکَ تُملی عَلی حافِظَیکَ کتاباً إلی رَبِّک
[و به آن مرد فرمود:] تو داری [حرفهایت را] املاء میکنی بر این دو فرشتهای که محافظ و مراقب تو هستند. داری نوشتهای را بر اینها املاء میکنی؛ تو میگویی و اینها هم مینویسند.
کلمه به کلمهی آنچه که از زبان من و شما خارج میشود نوشته میشود. این نوشته بعداً ممکن است به ضرر ما تمام بشود. بدانیم چه داریم میگوییم.
فتَکَلَّم بِما یَعنیک
به آن چیزی که برای تو مهم است سخن بگو و زبان باز کن.
وَ دَعْ ما لا یَعنیک
آنچه که برای تو مهم نیست، گفتنش فایدهای ندارد یا ضرر دارد، آن را رها کن.
بدان چه داری میگویی.
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۸۵
#بیان_و_تفسیر_روایات 17
#محتوای_تبلیغی
#مقام_معظم_رهبری
تشبیه مؤمن به آب
نوشته شده توسطكبري جعفري 12ام دی, 1395
با مخلوق خدا به گونه ای معاشرت نما، همچنانکه آب با اشیاء مخلوط و ممزوج می شود، و حق هر چیز را به او می رساند. اما از معنا و ماهیتش تغییر پیدا نمی کند،
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: مثل المومن الخالص کمثل الماء [بحارالانوار،ج 7، ج 339] مؤمن به آب می ماند؛ یعنی مومن شکستنی نیست زیرا پیوسته تحت تابش نور الهی است برخلاف منافق که همواره دور از خداست و از این رو سرد و افسرده شده و به انجماد کشیده می شود، و در نتیجه شکستنی می شود.
ندیده ای انسان وقتی کنار آدم های دور از خدا می نشیند سرد شده و گرما و حرارت و انرژی خود را از دست داده و دیگر عبادات برای او حال و حلاوت پیشین را ندارد.
پس صفای تو با خدای تعالی در تمام اطاعت هایت، مثل شفافیت آب باشد آن وقتی که از آسمان نازل می شود و آنرا طهور نامیده است.
وقتی که اعضایت را با آب پاک می کنی، دل خود را نیز با آب تقوا و یقین پاک کن.
علت تشبیه مؤمن به آب چیست؟
1- در واقع دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر را می دهند. اما دوتیکه سنگ هیچ گاه با هم یکی نمی شوند! پس هرچه سخت تر و قالبی تر باشیم فهم دیگران برایمان مشکلتر و درنتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیزکاهش می یابد.
2- آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سرسخت تر و در رسیدن به هدف خود، لجوج تر و مصمم تر است.سنگ پشت اولین مانع جدی می ایستد اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد. خلاصه آنکه در زندگی معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد … گاهی لازم است کوتاه بیایی تا بزرگتر بشوی …
گاهی نمی توان بخشید و گذشت اما می شود چشم را بست و عبور کرد تا خودت به مقصد برسی…. (مصطفی مدرس،نشریه طلاب،بهمن 92 با اندکی تصرف)
3- سویی دیگر انسان در معاشرتش با دیگران باید مانند آب نسبت به خودش طاهر و نسبت به فرزندان و خانواده و اجتماعش مطهر باشد ، تا روى سعادت بیند ، و به خیر دنیا و آخرت برسد.
خداوند بزرگ انسان را در اصل خلقت برابر با آیه فطرت پاك خلق فرموده ، و انسان وظیفه و مسئولیت دارد كه این پاكى را در سایه توحید و عمل به دستورات الهى حفظ كرده و در مقام پاك كردن دیگران نیز فعالیت كند .
منابع:
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام رنجبر
سایت غدیر
شیخ حسین انصاریان، کتاب عرفان اسلام
«لا یکلف الله نفسا الا وسعها» را بد معنا می کنند
نوشته شده توسطكبري جعفري 6ام دی, 1395شهید مهدی باکری:
برادران! آیا تا به حال فکر کرده اید که یک پاسدار باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟
چگونه باید کار کند، چگونه باید زندگی کند و چگونه باید بمیرد؟
اینکه بعضیها می گویند «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» و «ما مکلف به تکلیفیم تا جایی که در توان داریم» متأسفانه این را درست معنا نمی کنند.
به نظر حقیر در مورد ما پاسدارها توان این نیست که یک روز از صبح تا شب کار کنیم، عملیات انجام دهیم و بعد خسته شویم و به این آیه پناه آوریم. بلکه معنی توان این است که پاسدار باید آنقدر کار کند که از بی خوابی و خستگی چرت بزند، بیدار که شد دوباره کار کند تا جایی که از حال برود و نقش زمین شود و اگر دوباره به هوش آمد به کار ادامه دهد. نیروهای ستادی هم همینطور. مثلاً پاسداری که در پرسنلی کار می کند وقتی می تواند بگوید در حد توان خود کار کرده ام که آنقدر با قلم و کاغذ و خودکار کار کند که دیگر چشمهایش نبیند.
برای دلخوشی خودمان قرآن را ترجمه به مطلوب نکنیم. یعنی چه که از صبح تا شب کار کنیم بعد بگویی که من در حد توان خود کار کردم… مگر با این وضع می شود به درجه سربازی امام زمان رسید؟ مگر می شود اینطور منتظر بود و دعای فرج خواند…
منبع: کتاب «خداحافظ سردار»، چاپ سوم، صفحه 182
حسی که آدمی را هیچ گاه رها نمی کند
نوشته شده توسطكبري جعفري 6ام دی, 1395حتما برای همه ی شما این صحبت مصداق دارد که در هر مقام و منزلت و جایگاهی که هستید، یک ترس، حزن و غمی با شما همراه است و آنچه که متفاوت است ورژن ها و سطح های مختلف این ترس ها است؛ یکی ازاین می ترسد که خطای مرتکب شده اش را پدر و مادرش بفهمند، یکی از این می ترسد که یک روزی چیزی را که خیلی دوستش دارد را از دست بدهد و امثال این موارد …
اما در کنار این ترس های مادی و دنیوی، هستند افرادی که یک ترس و خوف زیبایی در وجودشان نهفته و با آن ها همراهی می کند
….
خوف، ترس، حزن، غم آدمی را رها نخواهد کرد؛ چه ولی خدا باشی چه ولی شیطان باشی خوف و حزن همیشه با شما هست منتها اگر با خدا نباشی این خوف مخرب است و تو را آب می کند ولی اگر با خدا باشی این خوف نه تنها برای تو زیانی ندارد بلکه محرک است؛ تو را متعالی می کند، تو را بالا می برد قبض و بسط سیری است می گوید «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (یونس/ 62)
نمی گوید اولیاء الهی خوف ندارند نه، می گوید خوفی که به زیانشان باشد ندارند، خوف مخرب نیست انسان بدون خوف که نمی شود. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه در بیان ویژگی های اولیاء خدا می فرمایند: تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ (نهج البلاغه، خطبه 86) خوف سر تا پای این ها را احاطه کرده در هم پیچیده و پوشیده منتها یک خوف مقدس و متعالی و یک خوف رشد دهنده، همان خوفی که گاهی وقت ها حافظ از آن یاد می کند که:
ذره ی خاکم و در کوی تو ام جای خوش است
ترسم اِی دوست که بادی ببرد ناگاهم
رازهایی برای عاقبت بخیری
نوشته شده توسطكبري جعفري 6ام آبان, 1395یک چیزهایی عاقبت به خیری می آورد.
یکی از آن چیزهایی که عاقبت به خیری می آورد،
تسبیحات حضرت صدیقه (سلام الله علیها) است.
برای هر نمازتان یک حداقلی قائل شوید. یک اقامه بگویید. اقامه حداقل است دیگر. چند ثانیه طول می کشد؟ بعد از نماز هم سه بار الله اکبر بگویید. این جزء تعقیبات مهم نماز است. بعد هم سرتان را به سجده بگذارید و سه بار شکرا لله بگویید. تمام. بلند می شوید و تسبیحات حضرت صدیقه (سلام الله علیها) را می گویید.
چقدر طول می کشد؟ مثلا نیم دقیقه. اما زمین تا آسمان نمازتان فرق می کند. می گویند اگر انسان اقامه بگوید یک صفی از فرشتگان به او اقتدا می کنند. نماز فرادایش، نماز جماعت می شود و اگر جماعت باشد چند نوع می شود. هم جن به او اقتدا کرده اند، هم انس و هم فرشتگان.
یک وقتی کار حضرت صدیقه در خانه زیاد شده بود و کارشان سنگین شده بود. با هم مشورت کردند که چکار کنند. بعد ظاهراً امیرالمومنین فرمودند که بروید از پدرتان خدمت گزاری بگیرید که در کار خانه به شما کمک کند. خب ایشان چادر به سر کرد و به مسجد رفت. گفته بودند که هفده وصله به چادر ایشان بود. خب. بعد هم تمام مراسم ویژه استقبال از ایشان اجرا شد و ایشان نشستند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند چه شده دخترم؟ گفتند آقا کار من سنگین شده. مشورت کردیم که خدمت شما بیاییم و از شما یک خدمت گزاری بگیریم. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند که من به منزل شما می آیم. بعد هم به منزل ایشان آمده بودند. چون دیوارها کوتاه بود، یعنی به اندازه قد انسان که دید نداشته باشد، رسمشان این بود که پشت در به اهل خانه سلام می دادند.
منزل ایشان مثلا یک حیاط سه در چهار داشت و یک اتاق هم بیشتر نداشت. به اهل خانه سلام کردند و کسی جواب نداد. دومرتبه فرمودند سلام علیکم. باز کسی جواب نداد. برای بار سوم فرمودند: سلام علیکم. حالا امیرالمومنین (علیه السلام) جواب دادند: وعلیکم السلام یا رسول الله. خیلی خوش آمدید. تشریف بیاورید داخل. فرمود چرا سلام اول را جواب ندادی؟ فرمود دلم می خواست شما زیاد به اهل این خانه سلام کنید تا برکت به داخل خانه مان بیاید.
ایشان فرمودند کار شما بسیار سنگین است و خسته می شوید. من آمدم یک مطلب بهتری به شما بگویم. یک مطلبی بگویم که بهتر از این است که یک خدمت گزاری به خانه شما بیاید. چه چیزی بهتر است؟ آنجا ایشان تسبیحات حضرت صدیقه را به ایشان و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) آموختند. به همین مناسبت به آن تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) می گوییم. بعد برای آنها دستور بود که شب که می خواهند بخوابند هم این ذکر را بگویند. فرمودند هیچ شبی آن را ترک نکردم.
بعد از نماز مغرب که تسبیحات گفتید، هفت مرتبه بگویید بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. هرکس این را بگوید هفتاد مرض از او دور می شود. هفتاد مریضی از او دور می شود. دقت کنید که بعد از بسم الله حرف واو را بگویید.
بعد از نماز صبح هم که تسبیحات را گفتید هفت بار بگویید بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. اینجا واو ندارد. هفت بار. بعد هم می خواستید بخوابید، بخوابید.
خواندن سوره مومنون در روز جمعه
روزهای جمعه سوره مومنون را بخوانید . تقریباً هشت صفحه است. هرکس این را بخواند عاقبت به خیر می شود.