« برای رسیدن به موفقیت، باور خود را تغییر دهید | از کجا بدانیم خدا از ما راضی است؟ » |
اهمّيت امانت داري
نوشته شده توسطكبري جعفري 25ام مرداد, 1395
اهمّيت امانت داري در روايات
شايد كمتر موضوعي در گفتار پيامبر (ص) و امامان (ع)، هم چون امانت داري مورد توجّه جدي قرار گرفته و با تعبيرات گوناگون به اوج ارزش آن تصريح شده باشد، ده ها؛ بلكه صدها سخن از پيشوايان معصوم (ع) در مورد رعايت امانت و هشدار درباره خيانت در آن به ما رسيده كه هر كدام به نحوي ما را به حفظ حرمت امانت داري فرا مي خواند. در اين جا به عنوان نمونه به چند حديث كه هم بيان گر اهمّيت امانت داري و هم بيان گر موضع گيري و روش و منش پيشوايان در اين راستا است اشاره مي كنيم:
1ـ امام صادق (ع) فرمود: به ركوع و سجود طولاني افراد نگاه نكنيد (و تنها آن را نشانه دين داري ندانيد) چرا كه اين چيزي است كه به آن عادت كرده اند كه هرگاه آن را ترك كنند نگران مي شوند، ولي به راست گويي و امانت داري آنها بنگريد»(1) كه اگر امانت دار نيستند بدانيد كه دين ندارند.
2ـ نيز فرمود:«به بسياري نماز، روزه، حج و كارهاي نيك افراد و سرو صداي مناجات و راز و نياز شبانه آنها ننگريد، بلكه به راست گويي و امانت داري آنها بنگريد»(2) يعني با ميزان قرار دادن راست گويي و امانت داري، شخصيت ديني و معنوي انسان ها را بسنجيد، نه ظاهر آراسته آنها؛ چنان كه پيامبر (ص) نيز فرموده:«لَيسَ مِنّا مَن يُحَقِّرُ الاَمانَةَ؛(3) كسي كه حفظ امانت را كوچك بشمرد از ما نيست!»
3ـ پيامبر (ص) فرمود: كسي كه به امانت خيانت كند و آن را به صاحبش برنگرداند و با اين حال بميرد، بر دين اسلام نمرده است، لذا در حالي با خدا ملاقات مي كند كه خداوند نسبت به او خشمگين است.»(4)
نمونه هايي از سيره پيامبر(ص) و امامان (ع) در امانت داري
از بررسي سيره درخشان پيامبر (ص) و امامان (ع) به دست مي آيد كه آنها به مسئله امانت (معنوي و مادي) بسيار دقّت كرده و اهميت مي دادند؛ مثلاً:
1ـ پيامبر(ص) در حفظ امانت به قدري جدي و كوشا بود كه به «امين» لقب گرفت، به طوري كه قبل از بعثت وقتي مشركان او را مي ديدند مي گفتند: امين آمد. چنان كه در ماجراي نصب حجرالاسود در جاي خود، كه پنج سال قبل از بعثت رخ داد، همين مطلب آمده است كه گفتند: «هذا الامين قد رضينا به؛ ما به داوري اين امين در نصب حجرالاسود، راضي شديم.»(5)
در ماجراي هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه آن حضرت در سخت ترين و خطرناك ترين شرايط، حضرت علي (ع) را به جاي خود نصب كردو شبانه از مكه خارج شد، اموري موجب شد كه پيامبر (ص) علي (ع) را جانشين خود كند و پس از چند روز، هجرت نمايد، در رأس اين امور، اداي امانت هايي بود كه بعضي از مشركان در نزد پيامبر (ص) داشتند، ابن هشام در سيره خود مي نويسد: «حضرت علي (ع) سه شبانه روز در مكه ماند تا امانت هاي مردم مكه را كه نزد پيامبر(ص) بود، به صاحبانش برساند تا پس از آن كه امانت ها را به صاحبانش رد كرد او نيز هجرت كند.»(6)
از حوادث جالب اين كه در ماجراي جنگ خيبر كه در سال هفتم هجرت رخ داد، آذوقه سپاه اسلام، تمام شد و از نظر غذا رساني به قدري در مضيقه قرار گرفتند كه براي برطرف نمودن گرسنگي، از گوشت حيواناتي مانند اسب، قاطر و…(كه گوشتشان مكروه است) مي خوردند، در اين شرايط چوپاني از يهوديان را ديدند كه گوسفندهاي آنها را از بيابان به سوي قلعه ها مي برد، خواستند آن گوسفندان را به غنيمت بگيرند، چوپان گفت: اين ها نزد من امانت است. پيامبر (ص) در برابر صدها سرباز گرسنه، با صراحت فرمود:«در آيين ما خيانت به امانت، يكي از بزرگ ترين جرم ها است، برتو لازم است كه همه گوسفندها را تا در قلعه ببري و به صاحبانش برساني.» آن چوپان اسلام را پذيرفت، گوسفندان را به صاحبانش سپرد و سپس به سپاه اسلام پيوست و با يهوديان جنگيد تا به شهادت رسيد.(7)
مسئله جالب ديگر درباره هشدار شديد پيامبر(ص) به كسي است كه اندكي در امانت بيت المال خيانت كرده بود، او يكي از اصحاب به نام “مِدعَم” غلام رفاعة بن زيد بود، هنگامي كه رسول خدا (ص) و همراهان از جنگ خيبر باز مي گشتند به سرزمين وادي القري رسيدند، در آن جا مدعَم مشغول پياده كردن وسايل سفر پيامبر(ص) از پشت شتر بود، ناگاه تيري از ناحيه دشمن به پيكر مَدعَم اصابت كرد و به شهادت رسيد، اصحاب دور جنازه مطهّر او جمع شدند و ضمن اظهار تأسف، خطاب به او گفتند:«بهشت بر تو گوارا باد.»
پيامبر (ص) فرمود:«نه سوگند به كسي كه جان محمّد در دست اوست، اكنون زبانه هاي آتش از لباسي كه مِدعَم پوشيده شعله ور است، چرا كه او آن را از غنايم خيبر برداشته.»(و به امانت خيانت كرده است) حاضران از اين سخن پيامبر(ص) به سختي تحت تأثير قرار گرفتند، يكي از اصحاب به پيش آمد و عرض كرد:«اي رسول خدا! آيا من هم كه دو بند كفش ناچيز را از غنايم برداشته ام، مجازات مي شوم؟» پيامبر (ص) فرمود:«يقدّ لك مثلها في النّار؛ براي تو نيز همانند آن دو بند كفش در آتش دوزخ بريده مي شود.»(8)
ـ امام صادق (ع) فرمود:«حضرت علي (ع) در پيشگاه رسول خدا (ص) به آن مقام بسيار ارجمند نرسيد مگر به خاطر دو خصلت: راست گويي و امانت داري.»(9)
امانت داري حضرت علي (ع) در همه امور، به ويژه حفظ بيت المال، بسيار دقيق و جدّي بود، به گونه اي كه عده اي از دوستانش به او پيشنهاد كردند براي پيشرفت كار حكومت (حداقل در آغاز كار) براي افراد صاحب نفوذ، در تقسيم بيت المال امتيازي قائل شود، آن حضرت با كمال صلابت و خشم اين پيشنهاد را رد كرد و فرمود:«آيا به من دستور مي دهيد كه براي پيروزي خود، از روي جور و ستم در حق كساني كه بر آنها حكومت مي كنم، استفاده كنم؟ سوگند به خدا تا زنده ام و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پي هم طلوع و غروب مي كنند، هرگز به چنين كاري دست نمي زنم، اگر اين اموال از خودم بود، به طور مساوي در ميان آنها تقسيم مي كردم (و عدالت را رعايت مي نمودم) تا چه رسد به اين كه اين اموال، اموال خدا (و متعلّق به بيت المال) است.»(10)
در حديث آمده: حضرت علي (ع) هنگام فرا رسيدن وقت نماز آن چنان دگرگون مي شد كه غير عادي به نظر مي رسيد، علّتش را مي پرسيدند، مي فرمود: «وقت نماز رسيده، وقت همان امانتي كه خدا بر آسمان و زمين عرضه داشت و از حمل آن ابا كردند و ترسان شدند.»(11)
3ـ بعداللّه بن سنان مي گويد: امام صادق (ع) را در مسجد النبي ديدم كه پس از نماز رو به قبله نشسته بود، پرسيدم: بعضي از سلاطين و طاغوتيان در نزد ما امانتي مي گذارند، خمس مال خود را نيز به شما نمي پردازند، آيا امانتشان را به آنها برگردانيم؟» در پاسخ سه بار فرمود:«وَ رَبِّ هذِه القِبلَةِ…؛ سوگند به پروردگار اين قبله، اگر ابن ملجم قاتل جدّم علي (ع) ـ كه من در جست جوي او (براي انتقام) هستم، و او خود را مخفي مي كند ـ امانتي به من بسپرد (و من بپذيرم) آن را حتماً به او خواهم داد.»(12)
در مورد انتقال صحيفه سجّاديه از يحيي بن زيد به پسر عموهايش محمد و ابراهيم (دو پسر عبداللّه بن حسن مثنّي) چنين روايت شده: متوكّل بن هارون مي گويد: صحيفه را با كمال حفظ امانت به مدينه بردم، نخست به محضر امام صادق (ع) رفتم و ماجراي وصيّت يحيي بن زيد و شهادت او را خبر دادم، سپس عرض كردم. يحيي صحيفه سجّاديه را به من داد تا به پسر عموهايش محمد و ابراهيم برسانم (گويا بين محمد و ابراهيم پسران عبداللّه بن حسن مثنّي با امام صادق (ع) بر سر مسئله قيام، يك نوع نقاهت و جدايي وجود داشت و متوكل مي خواست صحيفه به آنها نرسد) اينك صحيفه را نزد شما آورده ام، امام صادق (ع) در مورد شهادت يحيي به شدت گريه كرد و در حق او دعا نمود نگاهي به صحيفه كرد و فرمود: «سوگند به خدا! اين خط عمويم زيد! و املاي جدّم امام سجّاد (ع) است» آن گاه عرض كردم: «آيا اجازه مي دهيد اين صحيفه را به محمد و ابراهيم، پسران عبداللّه بن حسن، برسانم؟» آن حضرت نخست اين آيه را خواند: «انّ اللّه يأمروكم ان تؤدّوا الامانات الي اهلها؛ خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانت ها را به صاحبانش باز گردانيد» آن گاه فرمود: آري صحيفه را به آنها بده (زيرا امانت است و طبق سخن خدا در قرآن، امانت را بايد به صاحبش داد) آن گاه متوكّل برخاست تا نزد محمد و ابراهيم برود، امام صادق (ع) فرمود:«همين جا باش و براي آن دو، پيام فرستاد كه نزد من بياييد، آنها آمدند، متوكّل در حضور امام صادق (ع) امانت (صحيفه) را به محمد و ابراهيم سپرد.»(13)
يكي از امانت ها، قرض الحسنه است. قرض گيرنده بايد متوجه باشد كه مبلغي را كه قرض گرفته يك نوع امانت است، وقتي موعدش فرا رسيد، بايد آن را به صاحبش بپردازد، كه اگر بدون عذر شرعي، يك ساعت از موعدش بگذرد، به همان اندازه خيانت نموده است. بر همين اساس در سيره زندگي امام صادق (ع) آمده است: عبداللّه بن سيّابه باپدرش (سيّابه) از اهالي كوفه و از دوستان و آشنايان امام صادق (ع) بودند. سيّابه از دنيا رفت و چون فقير بود چيزي براي پسرش عبدالرّحمان به ارث نگذاشت، يكي از دوستان سيّابه نزد عبدالرّحمان آمد و پس از احوال پرسي و گفتن تسليت، هزار درهم به او قرض داد، عبدالرّحمان آن پول را پذيرفت و با آن به فعاليت هاي اقتصادي پرداخت، كارش رونق گرفت به طوري كه مستطيع شد و تصميم گرفت براي انجام مراسم حج به مكّه برود. نزد مادر رفت و تصميمش را به او گفت، مادر به او گفت: «قبل از سفر حج، پولي را كه از دوست پدرت قرض گرفته اي پرداخت كن.» او نزد دوست پدر رفت وپس از تشكر، قرض خود را ادا كرد. سپس عازم مكه شد. پس از انجام مراسم حج به مدينه رفت و براي زيارت امام صادق (ع) به محضر آن حضرت شرفياب شد. امام صادق پس از اطلاع از فوت سيّابه، اظهار تأسف كرد و به عبدالرّحمان تسليت گفت، سپس به او فرمود:«آيا پدرت مالي براي تو به ارث گذاشت؟»(كه تو مستطيع شدي و براي انجام حج به مكّه آمدي؟) عرض كرد: نه چيزي به ارث نگذاشت.
امام صادق فرمود: پس با چه مالي مستطيع شدي و به مكّه آمدي؟ عبدالرّحمان به شرح ماجراي قرض دادن دوست پدرش و رونق تجارت و كارش پرداخت، هنوز سخنش تمام نشده بود، امام صادق (ع) به او فرمود: آن هزار (درهم) را چه كردي؟ آيا به صاحبش دادي (امانت را به صاحبش رد كردي؟) عرض كرد: به صاحبش برگرداندم. امام صادق (ع) فرمود: «احسنت، آيا ميل داري پندي به تو بدهم؟» عرض كرد: فدايت شوم! آري. امام فرمود: «عليك بصدق الحديث و اداء الامانة تشرك النّاس في اموالهم هكذا ـ و جمع بين اصابعه؛ بر تو باد به راست گويي و امانت داري، تا شريك مال مردم شوي، اين چنين كه مي بيني ـ هنگامي كه اين سخن را فرمود، انگشتانش را به هم جمع كرده و نشان داد». يعني آدم خوش معامله اين چنين شريك مال مردم است.
عبدالرحمان مي گويد: اين سخن (نوراني) امام صادق (ع) را به خاطر سپردم و رعايت كردم، كارم به قدري رونق گرفت كه در يك سال زكات اموالم سيصد هزار درهم شد.
آري اگر امانت داري به طور صحيح و كامل در جامعه رعايت شود، موجب آثار درخشان، از جمله آرامش فكر، استحكام روابط، و افزايش اعتماد خواهد شد، در غير اين صورت، رشته هاي برادري و دوستي از هم مي گسلد و مردم نسبت به همديگر بد بين شده و به جاي احساس امنيت، احساس وحشت مي كنند، نگراني ها جايگزين آرامش خواهد شد و همين امر باعث نابودي بخشي از ارزش ها در جامعه؛ به ويژه خصلت قرض الحسنه مي گردد. چرا كه عدم اعتماد موجب مي شود كه خيرانديشان، به اين امر حياتي و مقدس، اقدام نكنند، و از پيامدهاي شوم آن كه امروز گريبان گير جامعه ما شده بترسند؛ مثلاً پر شدن زندان ها كه بر اثر برگشت چك ها است و از معضلات مهم اجتماعي و اقتصادي به شمار مي آيد از همين باب است.
1- اصول كافي، ج 2، آيه 105.
2- بحارالانوار، ج 75، ص 114.
3- همان، ص 172.
4- همان، ص 171.
5- كحل البصر محدث قمي، ص 125.
6- سيره ابن هشام، ج 2، ص 138.
7- همان، ج 3، ص 345؛ فروغ ابديت، ج 2، ص 247.
8- سيره ابن هشام، ج 3،ص 353 و 354.
9- اصول كافي، ج 2، ص 104.
10- نهج البلاغه، خطبه 126.
11- تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 313.
12- مشكاة الانوار، ص 140؛ مجموعه ورّام، ج 1، ص 20.
13- مقدمه صحيفه كامله سجّاديه (باتلخيص)/
با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
موفق باشید.
————
http://farakhan.kowsarblog.ir/jadval
چه موضوع خوبی
متن خیلی جالبی بود.
متاسفانه خیلی افراد این روزها به امانت اهمیت نمیدن
با تشکر
فرم در حال بارگذاری ...