« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس
« مناجاتیادی از شهدا »

خلوت دل

نوشته شده توسطكبري جعفري 20ام اردیبهشت, 1394

http://mimmahdavi.persiangig.com/weblog/Posts/Graph/ax.jpg

 

   دو گنجشک، گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می‌کرد:تو محبوب منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمی ذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم ، من اگه بخوام می‌تونم با نوک منقارم،تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. باد که مسخر سلیمان بود،پیام رو به گوشش رسوند. حضرت،تبسمی‌کرد و فرمود: گنجشک‌ها رو بیارید پیش من. آوردند. سلیمان به گنجشک نر گفت: ادعاتو اجرا کن بینم. گفت: من چنین قدرتی ندارم. سلیمان گفت:الان به همسرت گفتی؟ گفت: خوب شوهر گاهی جلو همسرش از سر عشق ،يه خالی ای می‌بنده. عاشق که ملامت نمی شه. من عاشقم. یه چی گفتم… ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به مامحل نمی ذاره. حضرت،به گنجشک ماده گفت:این که به تو اظهار محبت می کنه؛ چرا محلش نمی دی؟ گفت: اي پيغمبر خدا، چون دروغ می گه، هم منو دوست داره، هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل،محبت چند نفر،جا میگیره؟

این کلام، در دل حضرت سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می‌کرد و فقط یک دعا می‌کرد.

می‌گفت: الهی…دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.

آه‌ای خدا چگونه تو را گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن‌ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را


موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده

نظر از: مدرسه علمیه امام خمینی ره رباط کریم [عضو] 

بسیار زیباا بود.
ممنون

1394/02/20 @ 21:57
نظر از: نرجس خاتون(س) شاهین شهر [عضو] 

خدایا تو را ستایش ، بر آنچه به آن جاری شد قضای تو در باره اولیات ،

آنان که تنها برای خود و دینت بر گزیدی ،

موفق باشید

1394/02/20 @ 22:39
نظر از: عمادی [عضو] 

با سلام داستان آموزنده ای بود

1394/02/21 @ 02:07
نظر از: مرکز تخصصی فقه و اصول فاطمه الزهرا(س) اردکان [عضو] 

قشنگ بود. موفق باشی.

1394/02/21 @ 15:18
نظر از: صبا ملکوتی [عضو] 

طائر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم !

یاعلی !

1394/02/22 @ 19:52
نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام و عرض تسلیت

صلی الله علیک یا موسی بن جعفر ایها الکاظم علیه السلام

آهسته گذاريد روي تخته تنش را
تا ميخ اذّيّت نكند پيرهنش را

اصلاً بگذاريد رويِ خاك بماند
زشت است بيارند غلامان بدنش را

اين ساق ِبهم ريخته كِتمان شدني نيست
ديدند روي تخته ي در ، تا شدنش را

اين مرد الهي مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غريبان بدنش را

اين مرد نگهبان كه حيا هيچ ندارد
بد نيست بگيرد جلوي آن دهنش را

اين هفت كفن روضه ي گودال حسين است
اي كاش نيارند برايش كفنش را

نه پيرهني داشت حسين نه كفني داشت
مديون حصيرند مرتب شدنش را تسلیت
علی اکبر لطیفیان

التماس دعا

1394/02/23 @ 11:22
نظر از: مدرسه علمیه الزهراء«س»ارومیه [عضو] 

سلام عالی بود عالی
احسنت برشما

1394/02/23 @ 15:48


فرم در حال بارگذاری ...