« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس

موضوع: "دل نوشته"

یلدایی عاشقانه در کنار مهدی

نوشته شده توسطكبري جعفري 30ام آذر, 1396

 

شاید اهل زمین یلدا را بلندترین شب سال بدانند 

از سالی 365 روزه که فقط یک شبش به اندازه‌ی 

چند دقیقه بلندتر از شب‌های دیگر است

 

یلدای مهدوی

 

اما افسوس که یادمان رفته یلدای بلندی هنوز در هستی جاریست که نه تنها از یک شب در یک سال 
بلکه از هزاره‌ها هم بگذشته 

نه تنها از چند دقیقه در یک شب بلکه از هزاران ساعت هم بگذشته در گستره‌ی زمان 
یلدای بلند غایب بودن مردی آسمانی در خلقت 
که اهل زمین فراموشش کرده‌اند 

مولاجان! یادشان رفته هر چه دارند به گوشه ی نگاه آسمانی توست 
و این آرامش و آسایش زمینی همه از یُمن حضور روشن توست در خلقت 

مولای من! قرار است امسال شب یلدا در کنار من باشی در زمین
قرار است امسال شب یلدا فاتحه ی بلندی بخوانیم 

با هم برای غیبت، قرار است  امسال شب یلدا شعر ظهور بخوانی برایم 
قرار است امسال شب یلدا برگ آخر قصه های بلند غربت 
را بخوانی و کتاب انتظار را ببندی

 

قرار است دعای فرج را ساعت 21 شب یلدا با هم زمزمه کنیم

بیاو این بار خودت برای ظهورت دعاکن 

 

سخنگوی زنده ی قرآنی عشق من، بیا به جای حافظ خوانی خودت قرآن بخوان
قرار است امسال خودت باشی و برای یلدا قرآنی بخوانی 

برایم بخوانی که در آیه های روشنش تو را ظاهر ببینم
اما هنوز هم … جای تو خالی مانده در کنارم 

جایت آبی عشق آسمانی من 
دلم روشن به فرداهای زمین است 

می آیی 

جشنِ من برای خوش گذرانی های یلدا بماند برای ظهور 

یلدایی عاشقانه در کنار مهدی

 

یلدایم را سر می کنم به امید صبح ظهورت 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

یا مهدی

منبع: besuyezohur.ir

چی شد طلبه شدم؟

نوشته شده توسطكبري جعفري 4ام آذر, 1396


سلام بر همه عزیزان
چند سالی بود که دلم هوای حوزه رو داشت چون دختر عموم طلبه بود و هربار که میدیدمش غبطه میخوردم که ای کاش منم میتونستم برم حوزه اما چون دو تا دختر داشتم که یکی وقت ازدواجش بود و دیگه دو پسر دو قلو داشتم برام سخت بود که هم بچه داری کنم و هم درس بخونم

سال 88 دل و به دریا زدم و رفتم ثبت نام کردم موقع ثبت نام گفتن باید مدرک دیپلم رو بیاری اونم با معدل 15 به بالا …ولی من سالی که دیپلم گرفتم (68) نامزد کرده بودم و از طرف دیگه موقع امتحانات نهایی هم زمان با فوت امام راحل بود و این دو تا دست به دست هم داده بودن و معدلم 14 بود ….وقتی گفتن معدل شرط هست دنیا دور سرم چرخید با گریه برگشتم خونه با همون حالت گریه گفتم آقا جون ما که با هزار زحمت با شرایط سخت جنگ و بمباران و … درس خوندیم معدل ما از 15 میشه(شرایط نیمه حضوری بود چون سنم به حضوری نمی خورد ) ولی معدل اونایی که با امنیت دارن درس میخونن 12 هست(حضوری ها ) این چه عدالتی هست آقا راه رو برام باز کن

سال 89 دیگه نامید بودم و اصلا پی گیری هم نکردم یه روز تو یک مراسم بطور اتفاقی مدیر حوزه رو دیدم چون آشنایی قبلی هم داشتیم پرسید کبری جان ثبت نام کردی ؟

گفتم نه دیگه قبولم نکردین که
مدیرمون گفتند نه عزیزم. بطور آزمایشی طلبه پاره وقت قبول میکنیم که شرط معدلشون 12 به بالاست و بعدازظهرا کلاس دارن و هم چنین شرایط سنی نداره و میتونین به صورت حضوری بخونین ..ولی باید عجله کنی دو روز وقت مونده

وای داشتم از خوشحالی پر درمیاوردم اون موقع ثبت نام اینترنتی نبود باید پست میکردیم برا همین بلافاصله مدارک رو آماده کردیم و درست ثانیه های نود فرستادیم الحمدلله قبول کردن و بعد تو آزمون ورودی شرکت کردم (که خودش یه عالمه خاطره داره) و آقا ما رو به شاگردی قبول کردند و سال 90 وارد حوزه شدم ….

الان که تمام واحدها رو پاس کردم و در حال  نوشتن پایان نامه هستم باورم نمیشه که دارم تموم میشم چون با داشتن 4 فرزند و دو تا عروسی دخترام در طول تحصیل فقط میتونم بگم این لطف و فضل الهی بود که کمکم کرد به اینجا برسم البته هنوز اول راهیم و باید ان شالله برا سطح 3 خودمو آماده کنم

ما پاره وقت رو آزمایشی شروع کردیم که اگه ترم اول نمره نمی آوردیم باید پاره وقت منحل میشد ولی ما سربلند بیرون اومدیم و بنده حقیر ان شاءالله از اولین فارق التحصیل های پاره وقت خواهم بود .

خدایا شکرت
خدایا کمک کن حامی دینم باشم و پرچمدار واقعی اسلام
کمک کن سرباز واقعی امام زمانم باشم 

ممنون که خاطراتم رو خوندید

از دور سلام...

نوشته شده توسطكبري جعفري 17ام آبان, 1396

 

هیس! کمی آرام تر از کربلایتان صحبت کنید…

اینجا جا مانده ای دلش شکسته …

همدمش شده اشک و عکس حرم…

 

اربابم دریابم…

 

از دور سلام…

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

چه زمان کرب و بلایم ببری؟؟؟؟

نوشته شده توسطكبري جعفري 10ام آبان, 1396

جای گله ز فاصله ها گریه می کنم
با نام سیّدالشّهدا گریه می کنم

من که تمام عمر ز داغت گریستم
در بین قبر هم چه بسا گریه می کنم

باید هزار سال برای تو گریه کرد
قدر هزار سال تو را گریه می کنم

من سمت روضه می روم و عابری به من
می گوید: “التماس دعا ” گریه می کنم

تو خواستیّ و حاجت من شد روا حسین
بر نذر های گشته ادا گریه می کنم

حالا تو بخش بخش شدی «ح» شدیّ و «سین»
حالا تو را هِجا به هِجا گریه می کنم

تو در ازای اشک به من کربلا بده
من در ازای کرب و بلا گریه می کنم

مهدی پورپاک

لبخند خدا.....

نوشته شده توسطكبري جعفري 27ام تیر, 1396

 

بخند دخترم…

بخند به روزهای قشنگی که در پیش رو داری…

بخند به سال های خوب و سبزی که باید تجربه کنی…

بخند به روی آدمهایی که کنارتن و هیچوقت تنهات نمیزارن که خنده تو براشون به معنای زندگیه…

فقط لبخند بزن همین… دختر زیبا روی من همه روزها و سال هات زیبا …

 

***روزت مبارک***