« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس

موضوع: "نهج البلاغه، کلام امیر"

دل به دنیا نسپارید

نوشته شده توسطكبري جعفري 23ام آبان, 1401

دنیا

دل به دنیا نسپارید

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَار فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ

اى مردم دنيا سراى گذرا و آخرت خانه جاويدان است. پس، از گذرگاه خويش براى سر منزل جاودانه توشه برگيريد.

نهج‌البلاغه خطبه‌203

 

به عمل کار برآید...

نوشته شده توسطكبري جعفري 23ام آبان, 1401

 

*زندگی به سبک نهج البلاغه*

 *درس نهم*

 به عمل کار برآید….

یکی از نشانه های عقلانیت، غلبه عمل بر ادعاست
عاقل بیش از آنکه به زبان ادعا داشته باشد، در صحنه عمل، خود را اثبات می کند.
 در نقطه مقابل، جاهل بیش از آنکه کار کند، ادعا می کند و هیاهو راه می اندازد.

 از نمونه های این تفاوت، *زیاد سخن گفتن جاهل است و کم سخن‌گفتن عاقل.*

 در حکمت ۷۱ می خوانیم: ” هرگاه عقل کامل شود، سخن کم می شود.”
 همچنین مولای ما در انتهای خطبه ۱۷۵ درباره ضرورت عمل قبل از امر و نهی دیگران می فرماید:" 

 *مردم بخدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر آنکه پیش از آن خودم عمل کرده ام و از هیچ معصیتی بازنمی دارم مگر آنکه پیش از آن خودم، دوری جسته ام."*

اما درس امروز ما مربوط می شود به کل کل کردنها.

 در ماجرای جنگ جمل، طلحه و زبیر خیلی کُری می خواندند و کَل کَل می کردند.
حضرت پس از پایان پیروزمندانه جنگ جمل ،در بیان تفاوت بین اصحاب حق و اصحاب باطل فرمودند:

” *( فتنه گران جمل) چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند ولی کاری از پیش نبردند و سرانجام سست شدند اما ما اینگونه نیستیم؛ تا عمل نکنیم، رعد و برقی نداریم و تا نباریم، سیل جاری نمی سازیم* .”

( خطبه ۹، نهج البلاغه)

ادامه دارد….
حجةالاسلام مهدوی ارفع

 

دفاع منطقی از حق

نوشته شده توسطكبري جعفري 24ام مهر, 1401

 

*زندگی به سبک نهج البلاغه*

 *درس هشتم*

_دفاع منطقی از حق_

 پسر عمه امیرالمؤمنین بود؛ از نوجوانی دوش به دوش پسردایی اش در رکاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جنگید و استقامت کرد.

بارها تا آستانه شهادت رفت.
در سه دوره خلافت ناحق بعد از پیامبر، بیعت نمی کرد تا آقایش علی علیه السلام امر نکرده بود.
 در شورای شش نفره تعیین خلیفه سوم حضور داشت و تنها کسی بود که به حضرت علی علیه السلام رأی مثبت داد.
 در ماجرای شورش عمومی علیه ظلم خلیفه سوم، از سردمداران اصلی قیام مردم بود.
 او و رفیقش طلحه بودند که پس از قتل خلیفه سوم، مردم را تشویق به بیعت با اميرالمؤمنين علیه السلام کردند.

*همه چیز خوب بود تا اینکه….*

◾️برای حب قدرت و سهم خواهی از حکومت، اولین فتنه و جنگ را علیه حضرت علی علیه السلام، او به راه انداخت.

 آری زبیر که حضرت در وصف او در حکمت ۴۵۳ فرموده اند:
*"ما زالَ الزبیرُ رجلاً منّا اهلُ البیت*
دائماً زبیر مردی از ما اهل بیت بود، ”

 بخاطر آقازاده اش، حب قدرت و کسب مال میلیاردی از طریق نامشروع، بیعت شکست و ادعا کرد که از اول هم قلباً بیعت نکرده و فقط صوری بیعت کرده است.”

 حضرت از همین ادعای او در خطبه هشتم استفاده می کنند و او را محکوم می کنند.

 *ما باید از روش حضرت الگو بگیریم؛ در برابر مدعیان پیمان شکن در انقلاب اسلامی*

حضرت می فرمایند:
زبير، می پندارد با دست بيعت کرد نه با دل، پس به بيعت با من اقرار کرده، ولی مدّعیِ انکار بيعت با قلب است.
 *بر او لازم است بر اين ادّعا دليل روشنی بياورد، يا به بيعتِ گذشته اش بازگردد.*
(خطبه ٨ نهج البلاغه)

ادامه دارد….
حجةالاسلام مهدوی ارفع

 

روزشمار غدیر /استیکر

نوشته شده توسطكبري جعفري 15ام تیر, 1401

روزشمار غدیر

گاهی سکوت، خیلی شجاعت می خواهد !

نوشته شده توسطكبري جعفري 15ام تیر, 1401


*زندگی به سبک نهج البلاغه*

 *درس پنجم*

*گاهی سکوت، خیلی شجاعت می خواهد !*

برخی مفاهیم ارزشی؛ مثل شجاعت به مرور زمان در ذهن همه ما با مفاهیمی مثل فریاد زدن، نپذیرفتن وضع موجود، مبارزه تا سرحد جان و… همنشین است.

اما حقیقت این است که ذات معنای شجاعت، *پذیرفتن حق و خیر* است که گاه در مبارزه و ناآرامی است و گاه در سکوت و صبر.

مثالی بزنم؟ کسی که در دوراهی راست و دروغ گرفتار شده که اگر راست بگوید مجرم شناخته می شود و باید مجازات شود و اگر دروغ بگوید، کسی متوجه خطای او نشده و ظاهرا نجات می یابد. به نظر شما مصداق شجاعت در او چیست؟آری! راست گفتن و زیرپا گذاشتن هوای نفس.

در روایت هست که *” النجاهّ فی الصدق"* یعنی نجات در راستگویی است.

اما گاهی این شجاعت، سختتر می شود و آن در صورتی است که تو هیچ خطایی نکرده ای_ بلکه حق با تو بوده و حقت را خورده اند_ ولی میبینی که اگر بخواهی هم اکنون بر حقت پافشاری کنی و در راه احقاق حقت بجنگی، مصلحت بالاتری از دست می رود یا مفسده مهمتری دامنگیر جامعه می شود. در چنین شرایطی اگر شجاعت داشتی و دست به اقدامی نزدی، خیلی مَردی!

امیرالمومنین علیه السلام در *نهج البلاغه* خطبه پنجم در شرایط حساس که از طرفی سقیفه شکل گرفته و ماجرای خلافت به انحراف کشیده شده و از طرف دیگر ابوسفیان لعنه الله _ به نیت سوء استفاده از شرایط_ ایشان را ترغیب به قیام و بازپس گرفتن حق خلافت می کند، می فرمایند:

” *رستگار شد کسی که اگر به اندازه کافی یار داشت، قیام کرد وگرنه کناره گیری نمود و مردم را آسوده گذاشت. اینگونه زمامداری مانند آب بدمزه و لقمه گلوگیری است. و کسی که میوه را کال و نارس بچیند مثل کسی است که در زمین دیگران بکارد.* “

ادامه دارد.

حمیدرضا مهدوی ارفع