کلید واژه: "دوستی ، برادری"
داستان کوتاه دوست خوب
نوشته شده توسطكبري جعفري 14ام آذر, 1394دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: « امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند.… بیشتر »