سلام حضرت عشق
نوشته شده توسطكبري جعفريبیار حاجت خود را که وقت باران است
که لحظه لحظه شب استجابت است اینجا
بگیر دامن شمس الشموس عالم را
گدایی ام بکنی اوج عزت است اینجا
رسیده ام به حرم با دوچشم بارانی
شب ولادت آقا قیامت است اینجا
سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزار مرتبه عرض ادب به ساحت عشق
کریم گرکه تو باشی گدا نمیماند
توسفره پهن کنی بینوا نمیماند
کنار پنجره فولاد تو امام رئوف
بدون شک نگرفته شفا نمیماند
شفاست پشت شفا پس دلیل آن این است
شاعر: مهدی نظری
ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت
حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر محبان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت مبارکباد
گاهی سکوت، خیلی شجاعت می خواهد !
نوشته شده توسطكبري جعفري 15ام تیر, 1401
*زندگی به سبک نهج البلاغه*
*درس پنجم*
*گاهی سکوت، خیلی شجاعت می خواهد !*
برخی مفاهیم ارزشی؛ مثل شجاعت به مرور زمان در ذهن همه ما با مفاهیمی مثل فریاد زدن، نپذیرفتن وضع موجود، مبارزه تا سرحد جان و… همنشین است.
اما حقیقت این است که ذات معنای شجاعت، *پذیرفتن حق و خیر* است که گاه در مبارزه و ناآرامی است و گاه در سکوت و صبر.
مثالی بزنم؟ کسی که در دوراهی راست و دروغ گرفتار شده که اگر راست بگوید مجرم شناخته می شود و باید مجازات شود و اگر دروغ بگوید، کسی متوجه خطای او نشده و ظاهرا نجات می یابد. به نظر شما مصداق شجاعت در او چیست؟آری! راست گفتن و زیرپا گذاشتن هوای نفس.
در روایت هست که *” النجاهّ فی الصدق"* یعنی نجات در راستگویی است.
اما گاهی این شجاعت، سختتر می شود و آن در صورتی است که تو هیچ خطایی نکرده ای_ بلکه حق با تو بوده و حقت را خورده اند_ ولی میبینی که اگر بخواهی هم اکنون بر حقت پافشاری کنی و در راه احقاق حقت بجنگی، مصلحت بالاتری از دست می رود یا مفسده مهمتری دامنگیر جامعه می شود. در چنین شرایطی اگر شجاعت داشتی و دست به اقدامی نزدی، خیلی مَردی!
امیرالمومنین علیه السلام در *نهج البلاغه* خطبه پنجم در شرایط حساس که از طرفی سقیفه شکل گرفته و ماجرای خلافت به انحراف کشیده شده و از طرف دیگر ابوسفیان لعنه الله _ به نیت سوء استفاده از شرایط_ ایشان را ترغیب به قیام و بازپس گرفتن حق خلافت می کند، می فرمایند:
” *رستگار شد کسی که اگر به اندازه کافی یار داشت، قیام کرد وگرنه کناره گیری نمود و مردم را آسوده گذاشت. اینگونه زمامداری مانند آب بدمزه و لقمه گلوگیری است. و کسی که میوه را کال و نارس بچیند مثل کسی است که در زمین دیگران بکارد.* “
ادامه دارد.
حمیدرضا مهدوی ارفع
چگونه چشم بصیرتمان باز می شود؟
نوشته شده توسطكبري جعفري 11ام تیر, 1401زندگی به سبک نهج البلاغه
درس چهارم: چگونه چشم بصیرتمان باز می شود؟
حتما شما هم بارها و بارها درباره چشم باطن و افرادی که می توانند باطن و سریرت افراد و اعمال را شهود کنند، چیزهایی شنیده اید.
فارغ از زشتی نیت و شخصیت کسانی که با نیت های پَست و نازل دنبال دستیابی به چنین قدرتی هستند تا برای خود وجهه و مرید و… کسب کنند. (کسانی که شاید در گام نخست هم غرض سویی نداشته اند ولی در ادامه با درک ظرفیت های محیرالعقول اطلاع از ماوراء و از سوی دیگر سادگی و جهل دیگران به مداخله در زندگی دیگران، کسب درآمد و… اقدام می کنند)
اصل روشن ضمیری و عبور از ظاهر ( ناسوت و مُلکِ عالَم) و دیدن باطن و ملکوت اشیاء نه تنها مُحال نیست بلّکه آنقدر مهم و لازم است که حضرت سجاد علیه السلام به خداوند ستارالعیوب و علامُ الغیوب عرضه می دارند :” *اللهم اَرِنی الاشیاءَ کما هِیَ"* خداوندا! همه چیز را آنگونه که اصل و حقیقت آن است به من نشان بده! ( صحیفه سجادیه)
همچنین قرآن کریم راز استقامت حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام در ۳۰ آزمون سخت و بزرگ توحید ( از رفتن در آتش تا سربریدن فرزند) را اینگونه افشا می نماید که ” *و کذلک نُری ابراهیمَ ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین* ” و اینگونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم و برای آنکه او از اهل یقین بشود. (انعام/ ۷۵)
اکنون سوال اصلی اینجاست: برای بازشدن چشم بصیرت و رویت ماوراء ، نهج البلاغه چه راهی را پیشنهاد می کند؟
پاسخ: صفای باطن
در خطبه ۴ حضرت خطاب به مردم بصره پس از جنگ جمل میفرمایند:” *من همواره منتظر حیله گری شما بودم و نشانه های فریب خوردگی را در شما می نگریستم. تظاهر به دین داری شما، پرده ای میان ما و شما کشید ولی صدق نیت و صفای باطن، درون شما را به من نشان می داد.*
پس مومن به امیرالمومنین بجای آنکه بدنبال افراد مدعی و علوم غریبه و راههای مشکوک و پرخطر برود، کافی است به اصلاح نفس و نیت بپردازد تا خداوند باطن افراد و افکار و اشیاء را هرجا نیاز باشد به او بنمایاند.
حمیدرضا مهدوی ارفع/نهضت جهانی نهج البلاغه خوانی
مصلحت اندیشی؛ عقلانیت است یا ضعف؟
نوشته شده توسطكبري جعفري 8ام تیر, 1401زندگی به سبکنهج البلاغه
درس سوم:
*مصلحت اندیشی؛ عقلانیت است یا ضعف؟*
بارها و بارها در مسائل مختلف از جمله سیاسی و مدیریتی این جمله را _حتی از برخی خوبان_ شنیده ام که ” *ای بابا! شما انقلابیها با چوب مصلحت،هر ضعف و کاستی و فساد و خرابی را توجیه می کنید* !”
چرا فلانی که مغز فتنه ۸۸ و از سران اصلی آن بود، تا آخر عمرش رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود؟
چرا فلان کس را از مسئولیت عزل نمی کنند با وجود اینکه عدم صلاحیتش اظهر من الشمس است؟
چرا حضرت آقا در فلان مساله قاطعیت نشان نداد و مماشات کرد؟
چرا…..
وقتی هم که پاسخ می دهی متهم میشی که تا کی قراره عدالت و حق، قربانی این مصلحت اندیشی ها بشه و به چه قیمتی؟
بدتر از تحقیر مصلحت اندیشی، مظلوم و دست بسته دانستن مقام معظم رهبری است!!! این نگرش به خیال آنکه با این تحلیل، رهبری عزیز را از تقصیر تبرئه می کند، در واقع ایشان را ناتوان و منفعل جلوه می دهد و لکن لایشعرون.
نهج البلاغه به ما می فهماند که مصلحت اندیشی اگر بجا و براساس درک درست شرایط و تسلط بر اصول و مبانی توحیدی و اسلامی باشد نه تنها عیب نیست؛ بلکه مایه فخر و مباهات است. نه تنها انفعال و ضعف نیست؛ بلکه نوعی پیشدستی و چیره شدن بر تهدیدهاست.
در خطبه ۳ نهج البلاعه حضرت در خصوص علت سکوت و عدم قیام و اقدام علیه سقیفه می فرمایند:
“آگاه باشيد! به خدا سوگند فلانی جامه خلافت را بر تن کرد، در حالیکه می دانست جايگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون مِحوَر آسياب است به آسياب، که دور آن حرکت می کند… پس من رِدای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گيری کردم و در اين انديشه بودم که آيا با دست خالی برای گرفتن حقِّ خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريکی که به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ … *پس از ارزيابی درست صبر و بردباری را خِرَدمندانه تر ديدم.* پس صبرکردم در حالیکه گويا خار در چشم و استخوان درگلوی من مانده بود …”
نمونه ای از برکات این مصلحت اندیشی خردمندانه را در خطبه ۵ می بینیم. آنجا که ابوسفیان_ پدر شیطان بزرگ_ با نیت سوءاستفاده از شرایط آشفته جامعه در همان روز تشکیل سقیفه با همراه کردن عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله به درِ خانه امیرالمومنین علیه السلام آمده و با اظهار تعجب و دلسوزی از جفایی که در حق حضرت شده اعلام می کند که شما قیام کن ما حمایتت می کنیم.
اما حضرت با درک توطئه ابوسفیان برلی متشنج کردن بیشتر اوضاع و ماهی گرفتن از آب گل آلود، دست رد بر سینه او زده و در عبارتی مملو از تیزهوشی و عقلانیت می فرمایند:
” *آن کس که ميوه را کال و نارس بچيند، مانند کشاورزی است که در زمينِ شخصِ ديگری بکارد* .”
مهدوی ارفع/ نهضت جهانی نهج البلاغه خوانی