« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
  • تماس

سلام حضرت عشق

نوشته شده توسطكبري جعفري

امام رضا

بیار حاجت خود را که وقت باران است
که لحظه لحظه شب استجابت است اینجا

بگیر دامن شمس الشموس عالم را
گدایی ام بکنی اوج عزت است اینجا

رسیده ام به حرم با دوچشم بارانی
شب ولادت آقا قیامت است اینجا

سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزار مرتبه عرض ادب به ساحت عشق

کریم گرکه تو باشی گدا نمی‌ماند
توسفره پهن کنی بینوا نمی‌ماند
کنار پنجره فولاد تو امام رئوف
بدون شک نگرفته شفا نمی‌ماند
شفاست پشت شفا پس دلیل آن این است

شاعر: مهدی نظری

 

 

 

 

ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت

حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر محبان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت مبارکباد

 

 

 

داستان ایمان داشتن به خدا

نوشته شده توسطكبري جعفري 24ام اردیبهشت, 1394
 

آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد,به یاد من باش که همواره به یاد تو هستم.

سوره بقره /152

 

http://qafeleyehosn.persiangig.com/image/only_God2_s.jpg

مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.

شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.
آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
 
پی نوشت:

خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به

رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .

واین جمله هم به دلم نشست حیفم اومد واستون ننویسم…

 وقتی تنهایی بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!


مناجات

نوشته شده توسطكبري جعفري 21ام اردیبهشت, 1394

خلوت دل

نوشته شده توسطكبري جعفري 20ام اردیبهشت, 1394

http://mimmahdavi.persiangig.com/weblog/Posts/Graph/ax.jpg

 

   دو گنجشک، گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می‌کرد:تو محبوب منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمی ذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم ، من اگه بخوام می‌تونم با نوک منقارم،تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. باد که مسخر سلیمان بود،پیام رو به گوشش رسوند. حضرت،تبسمی‌کرد و فرمود: گنجشک‌ها رو بیارید پیش من. آوردند. سلیمان به گنجشک نر گفت: ادعاتو اجرا کن بینم. گفت: من چنین قدرتی ندارم. سلیمان گفت:الان به همسرت گفتی؟ گفت: خوب شوهر گاهی جلو همسرش از سر عشق ،يه خالی ای می‌بنده. عاشق که ملامت نمی شه. من عاشقم. یه چی گفتم… ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به مامحل نمی ذاره. حضرت،به گنجشک ماده گفت:این که به تو اظهار محبت می کنه؛ چرا محلش نمی دی؟ گفت: اي پيغمبر خدا، چون دروغ می گه، هم منو دوست داره، هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل،محبت چند نفر،جا میگیره؟

این کلام، در دل حضرت سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می‌کرد و فقط یک دعا می‌کرد.

می‌گفت: الهی…دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.

آه‌ای خدا چگونه تو را گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن‌ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را


موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده

یادی از شهدا

نوشته شده توسطكبري جعفري 20ام اردیبهشت, 1394


بخشی از وصیت نامه شهید همت


از طرف من به جوان ها بگوئید : چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است ، به پا خیزید و اسلام خود را در یابید.

 

انسان یک تذکر در هر ساعت به خودش بدهد بد نیست .


بهترین موقع بعد از پایان نماز ، وقتی سر به سجده می گذارید ، مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازید ، آیا کارمان برای رضای خدا بود.


من و تو

نوشته شده توسطكبري جعفري 18ام اردیبهشت, 1394

من و تو

 

اون که عهداشو شکسته , منم آقا

اون که قلبت رو شکسته , منم آقا

اون که جمعه ها نیومده, منم آقا

اون که منه نامردو خریده , تویی آقا

اون که گناهاش زیاده , منم آقا

اون که تنهات گذاشته , منم آقا

اون که غیبت کبراست , منم آقا

اون که همیشه بخشیده , تویی آقا

اون که ارزوی تو رو داره , منم آقا

اون که شرمنده شده , منم آقا

اون که بی تو ممیره , منم آقا

اون که چشماش پره اشکه , تویی آقا

اون که مشکل میسازه , منم آقا

اون که بهانه میاره , منم آقا

اون که کم کاری کرده , منم آقا

اون که یوسف زهراست , تویی آقا

 

شاعر : حسن عباسقلی زاده